* چرا شاهنامه؟
در دورهاي از تاريخ ايران، برخي به هر گونه و شيوهاي كوشيدند تا مردم ايران پيشينه پرشكوه خود را به فراموشي سپارند، اما دانشمندان و پژوهندگان ايراني با پويشي پيگيرانه، از نابودي يادها و خاطرههاي تاريخي جلوگيري كردند و سرانجام اين فردوسي توسي بود كه با گردآوري و ردهبندي نامههاي كهن، يادگار گرانبهايش (شاهنامه) را بر جاي گذاشت. شاهنامه يك تاريخ استورهاي است و تاريخ استورهاي يعني اين كه بدانيم مثلاً دوره پيشداديان و پادشاهاني همچون: كيومرث، هوشنگ، فريدون، نماد و مظهر يك دوره تاريخي هستند.
فردوسي شاهنامه را با نام خداوند جان و خرد آغاز ميكند. وقتي سرودههاي گوناگون اقوام مختلف را ميخوانيم در مييابيم كم و بيش در ميان همه آن باورهاي كهن، اين ديدگاه مطرح بوده كه خداوند داراي شكل؛ وزن و مكان خاصي است و قابل رؤيت... و به تعبيري همه آنها به خداوند سيمايي زميني دادهاند، ولي فردوسي به پيروي از ديدگاه و بينش ديرينه ايرانيان، خداوند را آنطور كه از نظر خرد شايسته است، به ما معرفي ميكند؛ چنان كه ميتوان گفت: خداشناسي و خدا پرستي فردوسي در ميان حماسه سرايان جهان بينظير است. بايد از خود بپرسيم كه چرا بايد به شاهنامه چشم داشت؟ پاسخ در اين است كه:
ـ در بردارنده استورهها و تاريخهاي ايران (از پيشداديان تا ساسانيان) است.
ـ به باور حماسه شناسان، يكي از بزرگترين شاهكارهاي ادبي و حماسي بشر به شمار ميرود و كمتر مانندي دارد.
ـ پايگاهي سترگ و استوار براي زبان پارسي (زبان ميهني و همگاني تيرههاي ايران بزرگ) بوده است.
ـ رهنامه ايرانيان براي بازيابي منش و هويت ملي است.
* شيوههاي آشنايي با شاهنامه
براي گسترش و ماندگاري شاهنامه شناسي، ميبايست با بينش و برنامهاي فراگير و خستگي ناپذير، به پيش رفت و از همه ابزارها بهرهبرد:
ـ بنياد دانشكده ايران شناسي با شاخههاي شاهنامهشناسي، استوره شناسي، زبانهاي باستاني، و اوستاشناسي
ـ زنده سازي نقالي شاهنامه و آموزش دوستداران براي برگزاري بهتر و زيباتر در مكانهاي گوناگون
ـ ساختن فيلم و كارتون و نمايش درباره داستانهاي شاهنامه
ـ برگزاري سالانه همايش و سخنراني و پايداشت شاهنامهپژوهان
ـ جشن سالروز شاهنامه.
ـ برنامه هميشگي در رسانههاي همگاني، ملي و دولتي
ـ انتشار فصلنامه شاهنامه شناسي
ـ برپايي ايستگاه رايانهاي (سايت اينترنتي) براي گردآوري همه گونه آگاهي و ديدگاه شاهنامه دوستان.
ـ ترجمه شاهنامه به همه زبانهاي جهان.
ـ بنياد شاهنامه بزرگ: يكجاسازي و ردهبندي استورهاي ـ تاريخي شاهنامه فردوسي و ديگر شاهنامهها (مانند «كرشاسپ نامه» و «سام نامه» و «بهمن نامه» و مانند اينها) به نثر پارسي.
* روشهاي شاهنامه پژوهي
1ـ شناسايي نسخهها و دستنويسهاي ديرين شاهنامه
2ـ ويرايش شاهنامه:
ـ برپايه همه دستنويسها
ـ با چشمداشت به نوشتارهاي پهلوي و پارسي و ديوانها
ـ آشنايي با سراسر شاهنامه و شيوه سخنسرايي فردوسي
ـ آگاهي از ديدگاه پژوهشگران ديگر.
* شالوده شناسي شاهنامه
استوره، سپيده دم تاريخ است و هر قدر در تاريخ به عقب ميرويم، يادها و حافظهها كمرنگتر ميشود و رنگ استوره به خود ميگيرد. بشر داراي هزاران سال تاريخ است و نميتواند همه آن را در حافظه تاريخي خود ثبت كند. بنابراين به كمك استورهها يك دودمان يا دوره تاريخي در قالب يك فرد تجلي پيدا ميكند؛ مانند كيومرث، جمشيد و هوشنگ كه هر يك نمادهايي از يكي از دورههاي تاريخي هستند. گاهي نمايههاي استورهاي وارد تاريخ ميشوند. از سوي ديگر بنابر اعتقاد روانشناسان استورهها برآمده از آرزوها و تمايلات سركوب شده انسان هستند. جهان يوناني زماني در دورترين قلمرو ايران هخامنشي جاي داشت و يونانيان به خاطر عقدههاي حقارتي كه پيدا كرده بودند اسكندري را برساختند كه با انبوهي از نمادهاي استورهاي آميخته شده است.
بنابراين استوره و تاريخ با هم تعامل دارند و گاهي چنان در هم آميخته ميشوند كه تفكيك آنها از يكديگر ممكن نيست. استورهها به دو دليل به وجود آمدهاند: اول اين كه جهان پيرامون انسان سرشار از راز و معماست و دوم اينكه انسان ذهن پيچيدهاي دارد و در ضمير ناخودآگاه خود استورهها را ساخته و پرداخته ميكند. در يك نگاه كلي براي شناخت استورهها بايد از هستي شناسي، روان شناسي، مردم شناسي و زبانشناسي آگاهي داشته باشيم. استورهها را به سه قسم بومي، روزمره و جهاني تقسيم كردهاند كه استورههاي بومي در هر سرزميني رنگ ويژگيهاي جغرافيايي و عناصر فرهنگي همان سرزمين را به خود گرفتهاند. استورههاي روزمره با ديدن هر روزه پديدههاي طبيعت توسط ضمير ناخودآگاه همه مردم جهان ثبت شدهاند. پيش از شاهنامه فردوسي شاهنامههايي نوشته شده كه در زمان خودشان بسيار نامدار بودهاند؛ از جمله شاهنامه «ابوالمويد بلخي» و «شاهنامه ابومنصوري» و شاهنامه ابوعلي بلخي. اين شاهنامهها برگرفته از شاهنامه اصلي و به زبان پهلوي يعني «خداي نامه» بودهاند. از زماني كه خط و الفبا در ايران پديد آمد تاريخ نگاري رشد و شكوفايي خودش را داشت. حيرت انگيز است كه نياكان ما به هر ترتيبي كه ميتوانستهاند از ميراث شان دفاع كردند تا آن را به نسلهاي بعدي ايرانيان، فرزندان و نوادگان خود انتقال دهند، با گويشها و پويشها و فداكاريها ميخواستند هنر، فرهنگ و دانش را براي بشريت به جاي بگذارند و براي نيل به اين مقصود كتابها را نه تنها در ايران بلكه در تمام دنيا گسترش دادند و نمونههايي از فرهنگنامهها و دانشنامهها را در سراسر جهان انتقال دادند. تاريخ نگاري بر روي پوست و يا كاغذ و يا برسينه صخرههاي كوه نوشته ميشد و نمونه درخشان آن كتيبه بيستون است كه نمونهاي از بزرگترين شاهكارهاي تاريخ نويسي داريوش بزرگ محسوب ميشود كه هنوز خوشبختانه بر جاي است. در ايران تاريخ نويسي براساس امانت و بيطرفي و شرح عيني رويدادها بوده است.
فردوسي بزرگ براي سرايش شاهنامهاش از نامهها و دفترهايي به زبان پهلوي بهرهبرد كه دربردارنده بخشهاي گمشده و يا گوناگون اوستا و نيز خداينامه بودند. همچنين گفتارهاي سينه به سينه موبدان و دهقانان در شاهنامه به يادگار نهاده شد. شاهنامه تنها دفتر ادبي دنياست كه با روشي دانشورانه، از آغاز آفرينش تا پايان يك تاريخ (ايران آريايي) را پيميگيرد. فردوسي فهرستي از فرآيند كيهاني و زميني را ارايه ميدهد كه برخاسته از دانشنامههاي كهن ايرانيست و در نوع خود، بيهمتاست. فلسفه فيزيك و فلسفه تاريخ به روشني در شالودة شاهنامه به چشم ميخورد. فهرست آفرينش از ناچيز (= هيچ) آغاز و با اين پديدهها دنبال ميشود: توانايي (انرژي)، چهار گوهر(عناصر اساسي)، گنبد تيزرو(كيهان، ستارگان)، خورشيد و سيارات، كره زمين، پيدايش كوهها، گياهان، جانوران و در پايان: انسان(مردم). هر كدام از اين چهرهها، نمايانگر يكي از دوران آدميست:
الف. كيومرس: كوه نشيني و غارنشيني، پلنگينه پوشي و درست كردن جامه از برگ درختان، ميوهخواري.
ب. هوشنگ: بهرهوري از آتش و سپس آهن و فلزات(آهنگري)، كشاورزي، شكار گور و گوزن، اهلي كردن گاو و خر و گوسپند، پوستينه از روباه و قاقم و سنجاب و سمور.
ت. تهمورس: رشتن پشم ميش و بره، پوشش (پشمينه و جامه نخي) و گستردني (نمد و گليم؟)، دست آموزي سيهگوش و يوز و باز و شاهين، اهلي كردن ماكيان و خروس، بنياد صوفيگري، رام كردن اسب، پديدآوري دبيره و خط و الفبا.
ث. جمشيد: ساختن زره و خود و جوشن و خفتان و تيغ و برگستوان، دوختن جامههاي ديبا و خز از كتان و ابريشم و موي و قز، پيدايش گروههاي چهارگانه اتوربان (روحاني) و تشتاريان(سپاهيان) و پسودي(كشاورزان) و اهنوخشي(پيشهوران)، فن مهرازي (معماري با خشت قالب زده و سنگ و گچ) و برآوردن گرمابه و كاخهاي بلند و ايوان، برون آوري گهرها از سنگ خارا (ياقوت و بيجاده و سيم و زر)، فرآوردههايي چون كافور و مشك ناب و عود و عنبر و گلاب، پزشكي و درمان، كشتيسازي و دريانوردي، گاهشماري (برآورد نوروز).
ج. زهاك: دوره زهاك را ميتوان نماية چيرگي و فرمانروايي يك يا چند تيره از جنوب ميانرودان (بينالنهرين) دانست كه آيين مارپرستي و ديويسنا داشتند.
چ. فريدون: دوره فريدون كه كانون او در كرانههاي جنوبي درياي كاسپيان (مازندران) بود، يادآور كشور گشايي كاسيها ميباشد. از اين زمان مهرپرستي (متيراييسم) جان تازهاي به جهان بخشيد.
ح. منوچهر، نوذر، زو (زاب)، كرشاسب: اين دوران را ميتوان نمايههايي از شهرياريهاي پراكنده به ويژه در سرزمين «ماد» دانست. نام شهرياران اين دوره با اندكي دگرگوني در سنگنبشتههاي آشوري و بابلي به جاي مانده است. دوران فريدون و منوچهر همچنين يادآور شهرياريهاي هيتي، هوري و ميتاني ميباشد.
خ. كيانيان: اين دوره نمايانگر پادشاهيهاي ماد و هخامنشي است. بسي از آگاهيهاي گمشده در تاريخ هخامنشيان را ميتوان در اين دوره بازجست. براي نمونه كاووس همان كبوجيه است.
د. اسكندر: بايد دانست كه اسكندرنامه شاهنامه و ديگر اسكندرنامهها، آميختهاي از دو چهره است؛ الكساندر مقدني (با لقب گجسته و ملعون) و ارشك بزرگ يا اشكنتار (سردودمان اشكانيان) كه ايرانيان او را از پيامبران ميشمردند و برپاية گزارشهاي ايراني، نيم سده يا كمتر، پس از الكساندر مقدوني بر تخت شاهي نشست. آن اسكندري كه به چين و هند و ديگر سرزمينهاي شرقي رفته است، ارشك بزرگ و ديگر شاهان اشكاني هستند كه لقب «اشك» داشتند. داستانهاي خاندان گودرز، يادوارهاي از اشكانيان است.
ذ. ساسانيان: آگاهيها و گزارشهاي شاهنامه از زمان ساسانيان، مو به مو، برابر با نوشتارهاي پهلوي (كارنامهها و اندرزنامهها و داستانها) است و داوري درباره اين سلسله بايد همسو با ديدگاه فردوسي باشد.
* فردوسي؛ پدر تاريخ
شاهنامه نه تنها دربارة ايران، كه از سرزمينهاي ديگر نيز گزارشهاي ارزشمند دارد و به راستي فردوسي را ميتوان «پدرتاريخ» نامزد كرد.
الف ـ چين و ماچين و توران: از داستان تور تا ساسانيان
ب ـ هندوستان: داستان اسكندر و ساسانيان
پ ـ روم: داستان فريدون، گشتاسب، اسكندر و ساسانيان
ت ـ عربستان (دشت تازيان، يمن): داستان ضحاك، فريدون و سرو شاه، اسكندر ساسانيان
ث ـ آفريقا (مصر، بربرستان): داستان كاووس.
بنابراين بايسته است كه در همه كشورهاي جهان، خيابانهايي به نام فردوسي و تنديسهايي از او نهاده شود. آنچه كه بر پايداشت پدر تاريخ (فردوسي بزرگ) ميافزايد، پرهيز از بزرگ نمايي بيجاي ايرانيان و خوار داشتن انيران است. فردوسي منشهاي نيك و پهلوانيهاي دشمنان را ميستايد و برايش هر نا ايراني، «بربر» و «عجم» نيست.
{ این نوشتار در روزنامه اطلاعات، پنجشنبه 19 اردیبهشت 1387 با اندکی دگرگونی به چاپ رسید}
در دورهاي از تاريخ ايران، برخي به هر گونه و شيوهاي كوشيدند تا مردم ايران پيشينه پرشكوه خود را به فراموشي سپارند، اما دانشمندان و پژوهندگان ايراني با پويشي پيگيرانه، از نابودي يادها و خاطرههاي تاريخي جلوگيري كردند و سرانجام اين فردوسي توسي بود كه با گردآوري و ردهبندي نامههاي كهن، يادگار گرانبهايش (شاهنامه) را بر جاي گذاشت. شاهنامه يك تاريخ استورهاي است و تاريخ استورهاي يعني اين كه بدانيم مثلاً دوره پيشداديان و پادشاهاني همچون: كيومرث، هوشنگ، فريدون، نماد و مظهر يك دوره تاريخي هستند.
فردوسي شاهنامه را با نام خداوند جان و خرد آغاز ميكند. وقتي سرودههاي گوناگون اقوام مختلف را ميخوانيم در مييابيم كم و بيش در ميان همه آن باورهاي كهن، اين ديدگاه مطرح بوده كه خداوند داراي شكل؛ وزن و مكان خاصي است و قابل رؤيت... و به تعبيري همه آنها به خداوند سيمايي زميني دادهاند، ولي فردوسي به پيروي از ديدگاه و بينش ديرينه ايرانيان، خداوند را آنطور كه از نظر خرد شايسته است، به ما معرفي ميكند؛ چنان كه ميتوان گفت: خداشناسي و خدا پرستي فردوسي در ميان حماسه سرايان جهان بينظير است. بايد از خود بپرسيم كه چرا بايد به شاهنامه چشم داشت؟ پاسخ در اين است كه:
ـ در بردارنده استورهها و تاريخهاي ايران (از پيشداديان تا ساسانيان) است.
ـ به باور حماسه شناسان، يكي از بزرگترين شاهكارهاي ادبي و حماسي بشر به شمار ميرود و كمتر مانندي دارد.
ـ پايگاهي سترگ و استوار براي زبان پارسي (زبان ميهني و همگاني تيرههاي ايران بزرگ) بوده است.
ـ رهنامه ايرانيان براي بازيابي منش و هويت ملي است.
* شيوههاي آشنايي با شاهنامه
براي گسترش و ماندگاري شاهنامه شناسي، ميبايست با بينش و برنامهاي فراگير و خستگي ناپذير، به پيش رفت و از همه ابزارها بهرهبرد:
ـ بنياد دانشكده ايران شناسي با شاخههاي شاهنامهشناسي، استوره شناسي، زبانهاي باستاني، و اوستاشناسي
ـ زنده سازي نقالي شاهنامه و آموزش دوستداران براي برگزاري بهتر و زيباتر در مكانهاي گوناگون
ـ ساختن فيلم و كارتون و نمايش درباره داستانهاي شاهنامه
ـ برگزاري سالانه همايش و سخنراني و پايداشت شاهنامهپژوهان
ـ جشن سالروز شاهنامه.
ـ برنامه هميشگي در رسانههاي همگاني، ملي و دولتي
ـ انتشار فصلنامه شاهنامه شناسي
ـ برپايي ايستگاه رايانهاي (سايت اينترنتي) براي گردآوري همه گونه آگاهي و ديدگاه شاهنامه دوستان.
ـ ترجمه شاهنامه به همه زبانهاي جهان.
ـ بنياد شاهنامه بزرگ: يكجاسازي و ردهبندي استورهاي ـ تاريخي شاهنامه فردوسي و ديگر شاهنامهها (مانند «كرشاسپ نامه» و «سام نامه» و «بهمن نامه» و مانند اينها) به نثر پارسي.
* روشهاي شاهنامه پژوهي
1ـ شناسايي نسخهها و دستنويسهاي ديرين شاهنامه
2ـ ويرايش شاهنامه:
ـ برپايه همه دستنويسها
ـ با چشمداشت به نوشتارهاي پهلوي و پارسي و ديوانها
ـ آشنايي با سراسر شاهنامه و شيوه سخنسرايي فردوسي
ـ آگاهي از ديدگاه پژوهشگران ديگر.
* شالوده شناسي شاهنامه
استوره، سپيده دم تاريخ است و هر قدر در تاريخ به عقب ميرويم، يادها و حافظهها كمرنگتر ميشود و رنگ استوره به خود ميگيرد. بشر داراي هزاران سال تاريخ است و نميتواند همه آن را در حافظه تاريخي خود ثبت كند. بنابراين به كمك استورهها يك دودمان يا دوره تاريخي در قالب يك فرد تجلي پيدا ميكند؛ مانند كيومرث، جمشيد و هوشنگ كه هر يك نمادهايي از يكي از دورههاي تاريخي هستند. گاهي نمايههاي استورهاي وارد تاريخ ميشوند. از سوي ديگر بنابر اعتقاد روانشناسان استورهها برآمده از آرزوها و تمايلات سركوب شده انسان هستند. جهان يوناني زماني در دورترين قلمرو ايران هخامنشي جاي داشت و يونانيان به خاطر عقدههاي حقارتي كه پيدا كرده بودند اسكندري را برساختند كه با انبوهي از نمادهاي استورهاي آميخته شده است.
بنابراين استوره و تاريخ با هم تعامل دارند و گاهي چنان در هم آميخته ميشوند كه تفكيك آنها از يكديگر ممكن نيست. استورهها به دو دليل به وجود آمدهاند: اول اين كه جهان پيرامون انسان سرشار از راز و معماست و دوم اينكه انسان ذهن پيچيدهاي دارد و در ضمير ناخودآگاه خود استورهها را ساخته و پرداخته ميكند. در يك نگاه كلي براي شناخت استورهها بايد از هستي شناسي، روان شناسي، مردم شناسي و زبانشناسي آگاهي داشته باشيم. استورهها را به سه قسم بومي، روزمره و جهاني تقسيم كردهاند كه استورههاي بومي در هر سرزميني رنگ ويژگيهاي جغرافيايي و عناصر فرهنگي همان سرزمين را به خود گرفتهاند. استورههاي روزمره با ديدن هر روزه پديدههاي طبيعت توسط ضمير ناخودآگاه همه مردم جهان ثبت شدهاند. پيش از شاهنامه فردوسي شاهنامههايي نوشته شده كه در زمان خودشان بسيار نامدار بودهاند؛ از جمله شاهنامه «ابوالمويد بلخي» و «شاهنامه ابومنصوري» و شاهنامه ابوعلي بلخي. اين شاهنامهها برگرفته از شاهنامه اصلي و به زبان پهلوي يعني «خداي نامه» بودهاند. از زماني كه خط و الفبا در ايران پديد آمد تاريخ نگاري رشد و شكوفايي خودش را داشت. حيرت انگيز است كه نياكان ما به هر ترتيبي كه ميتوانستهاند از ميراث شان دفاع كردند تا آن را به نسلهاي بعدي ايرانيان، فرزندان و نوادگان خود انتقال دهند، با گويشها و پويشها و فداكاريها ميخواستند هنر، فرهنگ و دانش را براي بشريت به جاي بگذارند و براي نيل به اين مقصود كتابها را نه تنها در ايران بلكه در تمام دنيا گسترش دادند و نمونههايي از فرهنگنامهها و دانشنامهها را در سراسر جهان انتقال دادند. تاريخ نگاري بر روي پوست و يا كاغذ و يا برسينه صخرههاي كوه نوشته ميشد و نمونه درخشان آن كتيبه بيستون است كه نمونهاي از بزرگترين شاهكارهاي تاريخ نويسي داريوش بزرگ محسوب ميشود كه هنوز خوشبختانه بر جاي است. در ايران تاريخ نويسي براساس امانت و بيطرفي و شرح عيني رويدادها بوده است.
فردوسي بزرگ براي سرايش شاهنامهاش از نامهها و دفترهايي به زبان پهلوي بهرهبرد كه دربردارنده بخشهاي گمشده و يا گوناگون اوستا و نيز خداينامه بودند. همچنين گفتارهاي سينه به سينه موبدان و دهقانان در شاهنامه به يادگار نهاده شد. شاهنامه تنها دفتر ادبي دنياست كه با روشي دانشورانه، از آغاز آفرينش تا پايان يك تاريخ (ايران آريايي) را پيميگيرد. فردوسي فهرستي از فرآيند كيهاني و زميني را ارايه ميدهد كه برخاسته از دانشنامههاي كهن ايرانيست و در نوع خود، بيهمتاست. فلسفه فيزيك و فلسفه تاريخ به روشني در شالودة شاهنامه به چشم ميخورد. فهرست آفرينش از ناچيز (= هيچ) آغاز و با اين پديدهها دنبال ميشود: توانايي (انرژي)، چهار گوهر(عناصر اساسي)، گنبد تيزرو(كيهان، ستارگان)، خورشيد و سيارات، كره زمين، پيدايش كوهها، گياهان، جانوران و در پايان: انسان(مردم). هر كدام از اين چهرهها، نمايانگر يكي از دوران آدميست:
الف. كيومرس: كوه نشيني و غارنشيني، پلنگينه پوشي و درست كردن جامه از برگ درختان، ميوهخواري.
ب. هوشنگ: بهرهوري از آتش و سپس آهن و فلزات(آهنگري)، كشاورزي، شكار گور و گوزن، اهلي كردن گاو و خر و گوسپند، پوستينه از روباه و قاقم و سنجاب و سمور.
ت. تهمورس: رشتن پشم ميش و بره، پوشش (پشمينه و جامه نخي) و گستردني (نمد و گليم؟)، دست آموزي سيهگوش و يوز و باز و شاهين، اهلي كردن ماكيان و خروس، بنياد صوفيگري، رام كردن اسب، پديدآوري دبيره و خط و الفبا.
ث. جمشيد: ساختن زره و خود و جوشن و خفتان و تيغ و برگستوان، دوختن جامههاي ديبا و خز از كتان و ابريشم و موي و قز، پيدايش گروههاي چهارگانه اتوربان (روحاني) و تشتاريان(سپاهيان) و پسودي(كشاورزان) و اهنوخشي(پيشهوران)، فن مهرازي (معماري با خشت قالب زده و سنگ و گچ) و برآوردن گرمابه و كاخهاي بلند و ايوان، برون آوري گهرها از سنگ خارا (ياقوت و بيجاده و سيم و زر)، فرآوردههايي چون كافور و مشك ناب و عود و عنبر و گلاب، پزشكي و درمان، كشتيسازي و دريانوردي، گاهشماري (برآورد نوروز).
ج. زهاك: دوره زهاك را ميتوان نماية چيرگي و فرمانروايي يك يا چند تيره از جنوب ميانرودان (بينالنهرين) دانست كه آيين مارپرستي و ديويسنا داشتند.
چ. فريدون: دوره فريدون كه كانون او در كرانههاي جنوبي درياي كاسپيان (مازندران) بود، يادآور كشور گشايي كاسيها ميباشد. از اين زمان مهرپرستي (متيراييسم) جان تازهاي به جهان بخشيد.
ح. منوچهر، نوذر، زو (زاب)، كرشاسب: اين دوران را ميتوان نمايههايي از شهرياريهاي پراكنده به ويژه در سرزمين «ماد» دانست. نام شهرياران اين دوره با اندكي دگرگوني در سنگنبشتههاي آشوري و بابلي به جاي مانده است. دوران فريدون و منوچهر همچنين يادآور شهرياريهاي هيتي، هوري و ميتاني ميباشد.
خ. كيانيان: اين دوره نمايانگر پادشاهيهاي ماد و هخامنشي است. بسي از آگاهيهاي گمشده در تاريخ هخامنشيان را ميتوان در اين دوره بازجست. براي نمونه كاووس همان كبوجيه است.
د. اسكندر: بايد دانست كه اسكندرنامه شاهنامه و ديگر اسكندرنامهها، آميختهاي از دو چهره است؛ الكساندر مقدني (با لقب گجسته و ملعون) و ارشك بزرگ يا اشكنتار (سردودمان اشكانيان) كه ايرانيان او را از پيامبران ميشمردند و برپاية گزارشهاي ايراني، نيم سده يا كمتر، پس از الكساندر مقدوني بر تخت شاهي نشست. آن اسكندري كه به چين و هند و ديگر سرزمينهاي شرقي رفته است، ارشك بزرگ و ديگر شاهان اشكاني هستند كه لقب «اشك» داشتند. داستانهاي خاندان گودرز، يادوارهاي از اشكانيان است.
ذ. ساسانيان: آگاهيها و گزارشهاي شاهنامه از زمان ساسانيان، مو به مو، برابر با نوشتارهاي پهلوي (كارنامهها و اندرزنامهها و داستانها) است و داوري درباره اين سلسله بايد همسو با ديدگاه فردوسي باشد.
* فردوسي؛ پدر تاريخ
شاهنامه نه تنها دربارة ايران، كه از سرزمينهاي ديگر نيز گزارشهاي ارزشمند دارد و به راستي فردوسي را ميتوان «پدرتاريخ» نامزد كرد.
الف ـ چين و ماچين و توران: از داستان تور تا ساسانيان
ب ـ هندوستان: داستان اسكندر و ساسانيان
پ ـ روم: داستان فريدون، گشتاسب، اسكندر و ساسانيان
ت ـ عربستان (دشت تازيان، يمن): داستان ضحاك، فريدون و سرو شاه، اسكندر ساسانيان
ث ـ آفريقا (مصر، بربرستان): داستان كاووس.
بنابراين بايسته است كه در همه كشورهاي جهان، خيابانهايي به نام فردوسي و تنديسهايي از او نهاده شود. آنچه كه بر پايداشت پدر تاريخ (فردوسي بزرگ) ميافزايد، پرهيز از بزرگ نمايي بيجاي ايرانيان و خوار داشتن انيران است. فردوسي منشهاي نيك و پهلوانيهاي دشمنان را ميستايد و برايش هر نا ايراني، «بربر» و «عجم» نيست.
{ این نوشتار در روزنامه اطلاعات، پنجشنبه 19 اردیبهشت 1387 با اندکی دگرگونی به چاپ رسید}
۱ نظر:
درودبر آقای عطایی مطالب عالی بود. بهرامی
ارسال یک نظر