۱۳۸۹/۰۴/۳۱

پیشینه پزشکی در ایران /3

پژوهش: امید عطایی فرد

                                                  پزشکان نامدار ایران باستان


ثریتا(فریدون)
در «وندیداد»: ثریتا بود نخستین پزشک خردمند، فرخنده، توانگر، فره مند، رویین تن و پیشداد که بیماری را به بیماری بازگرداند؛ که مرگ را به مرگ بازگرداند، که نخستین بار نوک دشنه و آتش تب را از تن مردمان دور راند. او بود که به جستجوی داروها و شیوه های درمان برآمد.
به نوشته ی جلیل دوستخواه: ثریتا نخستین کسی است که بیماری و مرگ را از جهان دور می راند. اهورامزدا ده هزار گیاه دارویی را که گرداگرد درخت جاودانگی - گورکن یا هوم سفید- روییده است، در دسترس او می نهد. از آنجا که هوم مایه ی زندگی و تندرستی است، نخستین نیایشگران وی نیز باید نخستین پزشکان باشند. ثریتا در اصل با ثروتئون (فریدون) یکی بوده است. بنا به نوشته ی حمزه اصفهانی، او بنیان گذار دانش پزشکی و داروسازی است و بر تعویذها یا عزایمی که برای دفع موجودات شریر و درمان بیماری ها به کار می رود، نام او را می نگارند. در اوستا برای از میان بردن بیماری های گری، تب، آبگونه های چرکین گوناگون، ناتوانی و آسیب های دیگری که از مار پدید آمده است، فروشی (روان( فریدون ستوده می شود. چنین بر می آید که ایرانیان، بیماری ها را پدید آمده از مار، و به دیگر سخن، گونه ای زهرآلودگی می دانسته اند. این نظریه که دانش جدید نیز آن را یکسره رد نمی کند، نقش بزرگ مار را در پرستش آسکلپیوس(1) یادآوری میکند. همان گونه که بیماری از مار پدید می آید، درمان آن نیز باید -یا می تواند- از مار پدید آید. به نظر می رسد که در ودا ها نیز ثریت خدای پزشکی بوده است.(2)
تاریخ بلعمی : نخستین ملکی که به علم نجوم اند نگریست و به علم طب نیز رنج برد و تریاک بزرگ (تریاق) او (فریدون) به دست آورد.
تاریخ پیامبران و شاهان: فریدون افسون ئ تیز تریاق را که از جرم افعی به دست می آید به وجود آورد و دانش پزشکی را بنیاد نهاد و از گیاهان، داروهایی برای رف بیماری های جانداران ساخت.

زرتشت
زرتشت از راه دانش ایزدی و بینش مینوی، درمانِ بیماری هایی را که بیرون از اندیشه ی پزشکان بود، آشکار کرد. وی از وردهای ویژه، مهره های مرهم بخش و آب های شفابخش، آگاهی داشت. افزون بر مردمان، در بهبود و درمان جانوران نیز چیره دست بود؛ برای نمونه هیچکس جز او نتوانست چاره گر اسب گشتاسب شاه باشد که چار دست و پایش در بدنش فرو رفته بود و دیگر نمی توانست بیاستد.(3)
نویسندگان یونانی از میان آثار زرتشت، از کتابی به نام «درباره ی خواص احجار» یاد کرده اند که درباره ی گوهر شناسی بوده و خواص طبی و جادویی کانی ها را شرح می داده است. هم چنین زرتشت کتاب دیگری به نام «درباره ی طبیعت» داشته که بخشی از آن درباره ی گیاه شناسی بوده است.(4)

سئنا
به نوشته ی «ن. بختورتاش»: پس از زرتشت، پژوهنده ی دیگری به نام سئنا مکتب پزشکی خاصی را پایه گذاری کرد و صد دانشجو در مجلس درس او به فراگرفتن پزشکی و هنر جراحی سرگرم بودند. دنباله ی مکتب او در سده های بعد به نام «مکتب اکباتان» برقرار شد و همواره سکصد دانشجوی برجسته در حلقه ی درس گرد می آمدند. تمیستوکلس یونانی که به مکتب اکباتان راه یافته می گوید شرایط ورود به تحصیل در آن بسیار سخت و دشوار است و فلسفه، اخترشناسی، پزشکی و جغرافیا تدریس می گردد.
به احتمال قریب به یقین، سئنا همان نامی است که به زبان پهلوی به صورت «سئین مورو» درآمده و رفته رفته در فارسی کنونی سیمرغ شده است. سیمرغ که به نام فرزانه و حکیم در ادب و عرفان ایران برای خود جایی باز کرده است، معرف انسانی دانش پژوه، جراح و عارف می باشد. «سئین مورو» سرپرستی زال را به عهده می گیرد و سپس هنگام تولد رستم، زال را که نگران زاییدن رودابه است دلداری می دهد و به راهنمایی فرزانه ای، با انجام مل بیهوشی، پهلوی رودابه را می شکافد و کودک را از شکم رودابه بیرون می کشد و سپس جایگاه زخم را می دورد و با آمیخته ای از گیاهان دارویی، زخم را می بندد و درمان میکند.(5)
پر سیمرغ، مرهم زخم ها بود. هنگامی که رستم در نبرد با اسفندیار دچار زخم و خستگی (جراحت) می شود، سیمرغ به یاری اش می آید.
نگه کرد مرغ اندر آن خستگی بجست اندرو روی پیوستگی
به منقار از آن خستگی خون کشید فرو هشت پیکان و بیرون کشید
بر آن خستگی ها بمالید پر هم اندر زمان گشت با هوش و فر

اُستانس
از دانشمندان نامدار هخامنشی و آموزگار «دموکریت» یونانی بود. وی در زمینه های کیهان شناسی و الهیات، دنیای طبیعت(جانوران،گیاهان،کانی ها) و کیمیاگری، بسیار چیره دست بود و کتابی هشت جلدی از خود به یادگار گذاشت. فهرست گیاهان دارویی که از وی در نوشتارهای یونانی نقل شده، نشان می دهد که در گیاه درمایی دست داشته است. اما بیشترین شهرت او در زمینه ی روان پژوهی و فراهستی (ماوراءالطبیعه) بود و می توان استانس را یک مانترا پزشک زیردست به شمار آورد.

مهرداد ششم
از افرادی که در دوره ی اشکانی می زیسته و یادش می تواند نام ایران را تا ابد زنده نگاه دارد، مهرداد ششم حکمران پونتوس است. سلسله ی پادشاهان پونتوس کاپادوکیه در واقع در آن قسمت از کاپادوکیه حکم می راندند که در مجاورت دریای سیاه (پونتوس) بود. تختگاه این سلسله، نخست آماسیه در کنار رود ایریس (یشیل ایرماق) بود و مقابر چهار تن از فرمانروایان آن ها هنوز در دل سنگ ها باقی است. چون تداد زیادی از پادشاهان این سلسله میتریداتس یا مهرداد نام داشته اند، شاید عنوان مهردادیان برای سلسله آن ها نام مناسبی باشد. این پادشاهان نَسَب خود را به داریوش اول پادشاه هخامنشی می رسانیدند.
مهرداد ششم از 11 سالگی به تخت نشست و مادرش نایب السلطنه بود. در انواع ورزش و شکار تقریباً بی همال بود و در عین حال به انوا هنرهای زیبا، ادبیات و فلسفه علاقه داشت. بیست و دو زبان یا لهجه را حرف می زد چنان که در گفت و گو با طبقات و اقوام مختلقِ قلمرو خود، هرگز از مترجم استفاده نکرد. سوء ظن به دیگران او را واداشت تا در انواع زهرها مطالعه کند و عادت تدریجی به آن ها وی را در مقابل زهرهای جانگزا مصونیت داد.
در طی این آزمایش ها ملومات طبی سودمندی هم به دست آورد که حتی بد از وی مورد توجه پومیه فاتح رومی قلمرو او نیز واقع گشت. به همین جهت اصطلاح میتریداتیسم (6) در پزشکی از نام این پادشاه گرفته شده و به منی اکتساب ایرمنی از طریق خوردن زهر است؛ به این ترتیب که مقدار مصرف زهر هر بار، از بار پیش، بیشتر میشود تا ایمنی حاصل شود. طبق نظر مورخ مشهور آمریکایی اتول بتمان (7) در تاریخ مصور طب، مهرداد در تاریخ طب به عنوان ایمنی شناس مهروف است.

مانی
مانی، بینشور و هنرمند نامدار، در پزشکی نیز دست داشت؛ به ویژه خواب کننده (هیپنوتیزور) چیره دستی بود.

برزویه
در زمان سلطنت انوشیروان آثار مهم یونانی و هندی به فارسی ترجمه شد. از جمله این کتب می توان کتب افلاطون، ارسطو و نیز «کیله و دمنه» را ذکر کرد. برای تهیه ی کلیله و دمنه، برزویه طبیب مخفیانه به هندوستان عزیمت کرد. برزویه تنها طبیب دوره ی ساسانی است که اطلاعات کاملی درباره اش وجود دارد. در کتاب کلیله و دمنه، در شرح حال برزویه از زبان وی چنین آمده است:
چنین گوید برزویه، مقدم اطبای پارس، که پدر من از لشکریان بود و مادر من از خانه ی علمای دین زرتشت لودريال و اول نعمتی که این ایزد، تعالی و تقدس، بر من تازه گردانید دوستی پدر و مادر بود و شفقت ایشان بر حال من، چنان که از برادران و خواهران مستثنی شدم و به مزیت تربیت و ترشح مخصوص گشت. و چون سال عمر به هفت رسید مرا بر خواندن علم طب تحریص نمودند و چندان که اندک وقوفی افتاد و فضیلت آن بشناختم. به رغبت صادق و حرص غالب در تعلم آن می کوشیدم. تا بدان صنعه شهرتی یافتم و در معرض معالجت بیماران آمدم. آنگاه نفس خویش را میان چهار کار که تکاپوی اهل دنیا از آن بتواند گذشت ممیز گردانیدم: وفور مال و لذات حال و ذکر سایر و ثواب باقی.
و پوشیده نماند که لم طب نزدیک همه ی خردمندان و در تمامی دین ها ستوده است و در کتب طب آورده اند که فاضلتر اطباء آن است که بر معالجت از جهت ذخیرت آخرت مواظبت نماید، که به ملازمت این سیرت نصیب دنیا هر چه کاملتر بیابد و رستگاری عقبی مدخر گردد؛ چنان که غرض کشاورز در پراکندن تخم دانه باشد که قوت اوست، اما کاه که علف ستوران است به تبع آن هم حاصل آید. در جمله بر این کار اقبال تمام کردم و هر کجا بیماری نشان یافتم که در وی امید صحت بود و معالجت او بر وجه حسبت بر دست گرفتم...»
در این باب از کلیله و دمنه، برزویه نکات جالبی در باب جنین شناسی دارد. وی در جایی از این باب می نویسد:
...آبی که اصل آفرینش فرزندان است چون به رحم پیوندد با آب زن بیامیزد و تیره و غلیظ ایستد و بادی پدید آید و آن را در حرکت آرد تا همچون آب پنیر گردد. پس مانند ماست شود، آنگه اعضا قسمت پذیرد و روی پسر سوی پشت مادر و روی دختر سوی شکم باشد و دست ها بر پیشانی و زنخ بر زانو و اطراف چنان فراهم و منقبض که گویی در صره ای بستستی. نفس به حیلت می زند. زبر او گرمی و گرانی شکم مادر و زیر انواع تاریکی و تنگی، چنان که به شرح حاجت نیست. و چون مدت درنگ وی سپری شود و هنگام وضع حمل و تولد فرزند باشد بادی بر رحم مسلط شود و قوت حرکت در فرزند پدید آید تا سر سوی مخرج گرداند و از تنگی منفذ آن رنج بیند که هیچ شکنجه ای صورت نتوان کرد...»
در شاهنامه درباره ی برزوی آمده است:
به گاه شهنشاه نوشیروان که نامش بماناد تا جاودان
ز هر دانشی موبدی خواستی که درگه بدیشان بیاراستی
به فرمان او بود یکسر جهان بزرگان و کارآزموده مهان
پزشک و سخنگوی و کندآوران گذارنده و آزموده سران
ابر مردمی ناموی مهتری کجا بر سری داشتی افسری
پزشک سراینده برزوی بود به پیری رسیده سخنگوی بود
ز هر دانشی بهره ای داشتی بدانش همی سر بر افراشتی

پی نوشت:
1. در اساتیر یونان آسکلپیوس یا اسکولاپ، هم قهرمان و هم خدای پزشکی به شمار می آید و از نشانه های ویژه ی او، مارهای پیچیده به دور یک چوب است.
2.اوستا کهن ترین سروده های ایرانیان، ص 875 و 876
3.برای آگاهی بیشتر بنگرید به: استوره ی زندگی زرتشت
4.تاریخ کیش زرتشت،جلد سوم، ص 672 به بعد
5.حکومتی که برای جهان دستور می نوشت، ص 448
6.Mithridatism
7. Autol Betman
با سپاس از یزدان صفایی


هیچ نظری موجود نیست: