{ • محمود كردواني/ بخش سوم}
با توجه به اين حقيقت كه قدمت كتيبه قمچقاي از الواح سومري بيشتر است و با در نظر گرفتن اين موضوع كه اولين واضعان خط، سومريان بودهاند، تصور ميشود كه تمدن قمچقاي و كتيبه آن در اصل متعلق به سومريان بوده و اينان نيز مانند ساير قبايل ساكن كوهپايههاي زاگرس چون گوتيان، لولوبيان و كاسيان به مرز و بوم ايران تعلق داشتهاند. از طرف ديگر الواح مكشوفه از شوش و سيلك كاشان به خط كهن ايلامي است (پروتو ايلامي) كه باز هم وجه تشابهي با كتيبه قمچقاي دارد در لوحههاي پروتو ايلامي علامتها اشكال خطي خود را حفظ كردهاند و به نظر ميرسد كه اين علامت ها جنبه نشانهاي دارند. اصولاً اين امكان وجود دارد كه خط سومري و ايلامي داراي مبداء مشتركي باشند. مؤيد اين نظريه، كتيبهاي است كه از پيتل بندر بوشهر (ليان باستاني) كشف شده اين كتيبه را هومبان نومنا پادشاه ايلام به معبد ليان وقف كرده است. در نوشتن اين كتيبه از خط و زبان سومري استفاده شده و تاريخ تحرير آن قدري از سارگن آكاده جلوتر است (حدود نيمه دوم هزاره سوم قبل از ميلاد).
از دلايل ديگري كه ممكن است سومري بودن كتيبه قمچقاي را ثابت كند، زبانهاي مختلفي است كه در فلات ايران بخصوص غرب ايران رايج بوده است. تعداد نسبتاً زيادي از عناصر مصطلح زبان ساكنين غرب ايران از نظر زبانشناسي شباهت زيادي به آن دسته از زبانهايي دارد كه به زبانهاي قفقازي معروفاند و از برخي جهات از لحاظ اصوات دستور زبان با اصطلاحات اقوام دراويد هند هم مانند است. ظاهراً تعداد زيادي از اين عناصر زباني در زمان باستان نزد گوتيها، لولوبيها، كاسيها، كاسپيها و ساكنان مركزي كوهپايههاي زاگرس و همچنين خالدها و اقوام هوري يافت ميشود. زبانهاي مذكور كلاً يا منفرداً از يك طرف با زبان ايلامي و از سوي ديگر به زبان آلبانيان و سرزمينهاي غربي و جنوب غربي درياي خزر خويشاوندي داشتهاند. اين همبستگي شامل زبان اورارتويي و سومري نيز ميگردد . اين احتمال هم وجود دارد كه خويشاوندي زباني دليل خويشاوندي نژادي باشد و نشانگر آن است كه منشأ كليه اين اقوام يكي بوده و به مرور زمان هر طايفه منطقهاي را براي سكونت خود اختيار نموده است.
از نظر باستانشناسي كهنترين طبقات تپه حصار (طبقة يك A) و تپه گيان نهاوند (طبقة 5) و گوي تپه (طبقات K و M) به هزاره چهارم و اوائل هزاره سوم قبل از ميلاد تعلق دارد و گويا از همين زمان تقسيم كار ميان اين اقوام صورت گرفته است. گمان ميرود كشت گندم و جو از همين زمان رواج پيدا كرده است13. از اين دوران تصاوير بز و ساير حيواناتي كه براي بشر مفيد بوده، بر روي سفالها نقش شده است و اهميت دامداري را نشان ميدهد. سفالهاي هزارههاي سوم و چهارم پيش از ميلاد در كليه واحدهاي مسكوني و تمدنهاي مختلف شبيه به هم است و تنها اختلافي كه با هم دارند در برخي از موارد خصوصيات محلي است. سفالينههاي تپه گيان و تپه حصار دامغان با سفالهاي مكشوفه سامره تل حلف و عبيد در بينالنهرين و سفالهاي مربوط به تمدن و فرهنگ آسياي ميانه (آنوI ) و شوشI و همچنين طبقه چهام تپه گيان با شوش مشابهت دارند. تاريخ همة اين تمدنها هزاره چهارم و هزاره سوم قبل از ميلاد است. اين سفالها مناسباتي هم با قفقاز و آن سوي جبال قفقاز دارند، مثلاً قشر K در گوي تپه نسبت مشخص و نزديكي با نقاط مسكوني عصر حجر و مس در قفقاز شمالي و مركز و شماليتر از جبال قفقاز چون شرشبلور (Shersh-blur) نزديك «اچميادزين» ارمنستان و «كاياكنت» (Kayakent) داغستان دارند. هم مانندي هنر سفالسازي اين اقوام نيز ميتواند دليل قرابت نژادي باشد.
اما منشأ نژادي اقوام اوليهاي كه در ايران سكونت داشتند چه بوده است؟ ساكنين ايران از دورانهاي بسيار قديم (اركائيك) به زبان هندو ايراني تكلم مينمودند مدرك مهم و مستندي كه ميتوانيم در اين مورد ارائه دهيم مربوط به كاسيها ميباشد كه در اوايل هزاره دوم و سوم قبل از ميلاد در درههاي زاگرس زندگي ميكردند و آن وجه تشابهي است كه بين خدايان كاسي و هندو ايراني موجود است، چون: «سورياش» كاسي كه خداي خورشيد معني ميدهد با «سورياه» سانسكريت كه به معني خورشيد است و «اورياش» كه شكلي از بورياش كاسي ميباشد و خداي كشورها يا باران و رعد ترجمه شده با «بورآس» يوناني كه به معني باد شمالي است و كلمه خداي «شماليا» كه در زبان كاسي الهه قلل و كوههاست با «هيمالايا» سانسكريت و «بوگاش» خداي كاسي با «بگ» پارسي باستان. اقوامي كه نام برديم از نژاد سر درازند. (Dolichocephalous انساني كه طول جمجمه وي تقريباً يك ربع از عرضش بيشتر است.) ظاهراً اين اقوام ارتباطي با اقوام ساكن هند داشتهاند. اين اقوام همان طور كه بيان كرديم شامل گوتيان و لولوبيان و مهرانيان و هوريان و سومريان بوده و ايلاميان را نيز در بر ميگرفته است. گوتيان در بخش شرقي رودخانه دياله (احتمالاً كردستان) لولوبيان در غرب دياله، گويا مهرانيان نيز در همين مكان و هوريان در نواحي غربي و شمالي درياچه رضائيه و سومريان درشمال بينالنهرين ميزيستند. ميگويند امروزه ميتوان بقاياي نژادي را كه با سومريان شباهت كامل دارد بين ساكنان افغانستان و بلوچستان و همچنين در هندوستان مشاهده كرد. اگر اين فرضيه را بپذيريم كه اين اقوام همگي در ابتدا از صفحات شمال شرقي به اين محدوده وارد شدهاند، قرابت زباني نواحي قفقاز و زبانهاي قديمي هند در مشرق و زبان ايلام و اقوام نواحي ذكر شده زاگرس از آن جمله سومري، علت وجود اين فرضيه خواهد بود. البته نژاد شناسان به تنهايي نميتوانند كليدي براي حل مجهولات ارائه دهند. با اين تفاصيل كتيبه قمچقاي ميتواند مدرك مثبتي جهت حل قسمتي از مشكلات و مجهولات باشد. گمان ميرود كتيبه قمچقاي يك متن مذهبي باشد، زيرا معني «خدا»، «معبد»، «خورشيد»، «آب»، «رعد و برق» از برخي علائم آن به خوبي استنباط ميگردد. بعيد نيست كتيبه شامل نام خداياني باشد كه مورد پرستش ساكنين اين منطقه بوده است. روبروي كتيبه در آن سوي دره آسياب آثار يك ديوار سنگي نيز وجود دارد كه گمان ميرود پرستشگاهي مربوط به همين زمان بوده باشد و اگر كاوشهاي وسيعي در ناحيه صورت گيرد، امكان دارد كه از قلعه قمچقاي و زمين هاي اطراف آن مدارك و اسناد مهم و جالبي به دست آيد.
[یادداشت امید عطایی: یافتههای جیرفت نشان میدهد که پیشینه فرهنگ و تمدن آریاها در ایران بسیار دیرینتر است از آنچه که معمولن میگویند. همچنین در ایرانی بودن سومریان جای هیچ گمانی نیست. در این باره بنگرید به کتاب: نیاکان سومری ما/ دکتر محمدعلی سجادیه.]
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر