۱۳۸۷/۰۹/۱۸

شمعی فروزان که سوخت (۲)


{ به یادبود ۲۱ آذر * درگزشت استاد بزرگ: ذبیح بهروز }
از: ع. اعتماد مقدم

بهروز درباره ی روش بررسی تاریخ می گوید «دو مثل معروف است: یکی آنکه در هر چیزی احتمال صدق و کذب میرود. دیگر آنکه شهرت بی اصل بسیارست.» تاریخ را باید علم و تجربه و منطق، تصدیق و تأکید کند. «زمان» خود یکی از چشمان تاریخ است. در مباحث نجومی و سالماری (کرنولژی) اگر 100روایت و سند از بزرگترین ستاره شناسان و ریاضی دانان روایت شود و با رصد و حساب درست درنیاید، به هیچ روی ارزش ندارد. درستی هر روایت و سندی پذیرفته است که رصدهای نو و محاسبه ی دقیق، درستی رصدها و روایت های کهن را تأیید کند. برای بررسی تاریخ و میزان تمدن و فرهنگ ملتی، معتبرتر و گویاتر از «زبان» نیست… زبان جز در پرتو اجتماع و دولت و دین، در سرزمینی پر برکت و پهناور و در مدتی درازممکن نیست تحول و تکامل پیدا کند...  از بررسی زبان میتوان به پیشینه ی فرهنگی و راه و روش تفکر ملتها پی برد و دیرینگی کتابهای تاریخی و زمان گردآوردن افسانه ها و داستان ها و روایات دروغی را تشخیص داد و تا حدودی تعیین کرد. استرابون مورخ و جغرافیدان معروف می گوید: «حقیقت اینست که به افسانه های هِزیُود و هُمر دربارة هنرنمائی قهرمانان و همچنین به افسانه های شعرای تراژیک بهتر میتوان اعتماد کرد تا به روایات کتزیاس و هردوت و سایر نویسندگان قدیم». در دوره ی بنی عباس افسانه های شگفتی ساخته شده است. میگویند مأمون علوم یونانی را به عربی ترجمه کرد. هنوز چندسالی از آوردن کتابهای ریاضی از بیزانس نگذشته که ابوموسا خوارزمی معلم مأمون از بهره ی آن کتابها علم جبر را که در یونانی پیشینگی نداشت اختراع کرد و ارقام هندسی را که یونانیان هرگز به کاربرد آن پی نبرده بودند در کتاب خود به‌کار برد. در همین دورة مأمون، که سراسر آن از بیست سال تجاوز نمی کند در بغداد رصدخانه ساختند و رصد کردند و زیج نوشتند و یک درجه از گردی بزرگ زمین را با دقت اندازه گرفتند. در دوره ی بیزانس، رفتن عیسویان برای تحصیل علوم به قسطنطنیه از هر نقطه اروپا اشکالی نداشت. نمی دانیم چرا دانشجویان پیش از اینکه به کتاب های علمی عربی و فارسی دست پیدا کنند به قسطنطنیه نرفتند تا از آنهمه علوم و افکار عالی یونانی استفاد نمایند! اروپاییان به هوش خود می بالند و خود را بالاتر از ملتهای دیگر می شمارند. اگر چنین است پس چرا تا دو سه سده پیش، چیزی از فکرشان تراوش نکرده بود درصورتی که سده ها در آغوش افکار درخشان یونان در دوره عیسویت خفته بودند.
بهروز درباره ی داستان هجوم اسکندر وپیروزی هایش میگوید: «این قصه یا هر قصه و ادعائی نظیر آن، وقتی درست است که امکان آن در عمل مسلم باشد وگرنه شهرت جهانی و روایات پشت سر هم ارزشی نخواهد داشت. بویژه اینکه با کمال یقین بدانیم که پیش درآمد و ادامه های آن برای این ساخته شده که پرده ی تاریکی روی سده ی ظهور دین مهر در دولت اشکانی بکشند. هواداران داستان اسکندر می گویند که مقدونیان به اندازه ای به خود مغرور بودند که نمی خواستند نامهای شهرهای باربارها [غیرمقدونی] را در نوشته های خود بیاورند. از اینقرار بایستی نام یک شهر چه در ایران چه در هند و مصر و سواحل مدیترانه و افریقا در نوشته های یونانی ذکر نشده باشد؛ درصورتی که چنین نیست… آیا ممکن است تصور کرد که فاتحی از مسافت دور آنهم با وسایل راه پیمائی کهن برای تسخیر و ویرانی کشور دیگری لشکرکشی کند و در یک حملة برق آسا پایتخت آنرا بگیرد و بسوزاند و ثروتهای بی پایانش را به غارت ببرد و نام آن شهر را نداند! نام پرس پلیس را که بر تخت جمشید گذاشته اند در متن های یونانی نیست. چه میشد که تاریخ نویسان اسکندر نام اصلی آن را می نوشتند و سپس شرح میدادند که چون اسکندر از نامهای باربارها خوشش نمی آید نام مقدونی بر آن گذاشته است.
بهروز برای آموختن ریاضی به کودکان روشی نوین و عقیده بر این داشت، که یک کودک دوازده ساله باید به اندازه ی یک کارشناس ریاضی بطور کلی آگاهی در این رشته داشته باشد. او میگفت که سن لازم برای آموختن ریاضی نباید دیرتر از دوازده سالگی باشد و کودک هرچه دیرتر یاد بگیرد خیلی دیرتر به نتیجه می رسد یا آنکه از این دانش حقیقی بیزاری پیدا می کند.
بهروز زبان خاصی برای آموزش ریاضی از خود اختراع کرده بود و اصطلاحات ریاضی را به فارسی برگردانده تا دانش آموز درک کند که چه می خواهد یاد بگیرد. بهروز در زمان بازیهای کودکانه به بچه ها جمع و تفریق و مثلثات و معادلات جبری را با روش بسیار شگفتش می آموخت. هندسه و پرسش های آن را عملن یاد میداد و کمتر به کاغذ و مداد و فرضیه ها میپرداخت. حتا معادلات جبری را بوسیله ترازو می آموخت. بهروز درباره اصطلاحات ریاضی که در زبان یونانی نیست دیدگاهی جالب دارد و می وید: چون برخی از اصطلاحات را در چند سده اخیر از عربی و فارسی نقل کرده‌اند، در نقل معنی اشتباهات خنده‌آور رخ داده است زیرا که معانی اصلی کلمات را نمی دانستند. نخستین گام علم مثلثات اینست: <اگر چوبی را در سطحی افقی به حالت عمودی نصب کنیم از آن چوب و شعاع آفتاب و سایه ی چوب، مثلثی پیدا می شود. از مقایسه ی سایه ی چوب با سایه ی دیوار می توان ارتفاع دیوار را بدون اینکه نیازی به بالا رفتن از آن و آویزان کردن شاغول باشد پیدا کرد>.
جیب معرّب چیب یا چوب است و در علم مثلثات مقصود چوبی است که در آفتاب روی سطح افقی نصب کنند. مترجمین به لاتین گمان کرده اند که این کلمه عربیست و آنرا سینوس یعنی گودال ترجمه کرده اند که به هیچ عنوان با معنی، رابطه ای ندارد و حتا در عربی هم جیب به معنی گودال نیست. همچنین «تیغ» را که مقصود در اینجا شعاع آفتاب است و در عربی به اشتباهی آشکار یعنی شمشیر ترجمه کرده‌اند و مترجمین لاتینی بدون توجه به معنی کلمه، قاطع عربی را سِکانت ترجمه نموده که این هم با معنی رابطه ای ندارد. اصطلاح سوم را که سایه باشد به عربی ظل ترجمه کرده اند که درست است ولی مترجمین لاتین، سایه را از مصدر ساییدن گرفته و تانژانت در مقابل آن گذاشته اند.
بهروز به علم معنی بسیار اهمیت می داد وبرای ساختن واژه که با معنایش جور باشد بیش از هر چیز توجه داشت و چه بسا بر واژه های تازه ای که غربی ها وضع کرده بودند ایراد فنی و علمی میگرفت و فارسی آن را باتوجه به علم معنی میساخت...
* برگرفته از:  آتش فروزان *

هیچ نظری موجود نیست: