۱۳۹۴/۱۲/۰۱

 باور ندارم رفته ای، در را به رویم بسته ای
خاهم که بازآیم برت، بر شانه بگزارم سرت
بیگانه ام در این جهان، دیوانه ام اندر نهان
جز تو ندارم آشنا، بی آب نتوانم شنا
دیگر ندارم خانه ای، شمعی و هم پروانه ای
دستی که بر دوشم نهی، سر را به آغوشم نهی
بال و پر من بوده ای، در آسمان آسوده ای
آشفته ام اندر زمین، هرسوی من دام  و کمین
باور ندارم رفته ای، بار سفر را بسته ای
نیمه رهت بودم رفیق، رفت ساربانم ای دریغ
{به یاد مادرم: اکرم عطایی - امید}

هیچ نظری موجود نیست: