{امید عطایی فرد}
زمانه سراسر پر ازجنگ بودبه جویندگان بر، جهان تنگ بود
[شاهنامه]
مرو. سال ۳۳۵ قمری.
جنگ بود و جنگ. مردم این شهر مانند بسیاری از دیگر شهرهای ایران، از کشاکشهای امیران و سرداران، آشفته بودند. سال پیش، «ابوعلی چغانی» از سپهسالاری خراسان برکنار و به جایش «ابراهیم سیمجور» برگزیده شده بود. به تحریک حاکم جلیل، امیر سامانی دستور قتل «احمد بن حمویه» را داده بود. با چاره و تدبیر ابوعلی چغانی، بزرگان مرو نزد نوح بن نصر به شکایت از حاکم جلیل آمده بودند:
ــ حاکم، تیمار لشگر را ندارد و تعهد ندارد و ابوعلی را او عاصی کرد و دل بزرگان را بیازرد. امیر باید دست او را از ما کوتاه کند وگرنه ما به سویی دیگر شویم و از پیش او برویم.
حاکم نیز به فرمان امیر سامانی کشته میشود. اما نوح بن نصر بیش از این نمیتوانست در شهر مرو بماند. نیروهای ابوعلی چغانی به یک فرسنگی آنجا رسیده بودند. امیر سامانی نخست به بخارا و سپس به سمرقند گریخت. در بخارا خطبه به نام ابراهیم بن احمد سامانی عموی نوح بن نصر خواندند. مردم پایتخت بر آن شدند تا ابوعلی چغانی و نزدیکان او را فرو گیرند اما چغانی آگاه و بر آن شد تا به بخارا آتش بزند. سران شهر به شفاعت برخاستند و ابوعلی چون دید که دیدگاه مردم آنجا به او نیکو نیست، به سوی زادگاهش «چغانیان» رفت.
چَغانیان یا صَغانیان شهری بود در کرانه راست رود جیحون و بالای درۀ چَغانرود یا رود زامل. خاندان ابوعلی که به «آل محتاج» نیز نامور بودند، «چغان خدات» خوانده میشدند. ابوعلی در 327 قمری پس از بازنشستگی پدرش، امارت و سپهسالاری خراسان را در دست گرفت. در سال 328 که «ماکان کاکی» در گرگان بر سامانیان شورید، ابوعلی به آن سوی تاخت و ماکان را در محاصره گرفت. بسیاری از مردان ماکان به ابوعلی پیوستند و ماکان از «وشمگیر» یاری خواست. وشمگیر سردار خود «شیرج بن نعمان» را گسیل داشت و این یکی در صلح و آشتی کوشید. ماکان با بهرهگیری از فرصت، به طبرستان گریخت و ابوعلی بر گرگان چیره شد و «ابراهیم بن سیمجور» را به امارت آنجا گماشت. سپس در محرم سال ۳۲۹ گرگان را به سوی ری ترک گفت. «رکنالدوله» و «عمادالدولۀ دیلمی» او را بر ضد وشمگیر و ماکان، نوید همیاری داده بودند تا ری را بگیرد و به آل بویه واگذارد. وشمگیر از ماکان یاری خواست و او از طبرستان به ری آمد. در نبردی که میان ابوعلی و ماکان و وشمگیر در گرفت، ماکان کشته شد و وشمگیر به طبرستان گریخت و ابوعلی بر ری چیره گشت و پسر ماکان را با 900 مرد دیلمی اسیر کرد و به بخارا فرستاد. سال بعد، از ری سپاه به بلاد جبل فرستاد و بر قم و کرج و قزوین و ابهر و زنجان و همدان و نهاوند و دینور تا حدود حلوان چیره شد و همۀ این نواحی را به قلمرو سامانیان پیوست کرد. در همان سال ابوعلی به یاری «حسن بن فیروزان» امیر ساری شتافت که از برابر وشمگیر گریخته و از وی پشتیبانی خواسته بود. اما صلح شد و وشمگیر پیمان بست که به فرمان امیر سامانی گردن نهد. ابوعلی سال بعد به گرگان رفت و چون خبر مرگ نصربن احمد سامانی را دریافت، به خراسان بازگشت. «حسن بن فیروزان» که امیدوار بود ابوعلی پس از پیروزی بر وشمگیر، قلمرو او را به وی دهد، از آشتی میان آن دو سخت بیتاب شد و در میان راه گرگان به خراسان، بر ابوعلی تاخت و حاجب او را کشت.
پس از آنکه ابوعلی به خراسان بازگشت، رکنالدولۀ دیلمی که رقیبی در برابر خود نمیدید، بر ری چیره شد. اما این چیرگی بر نوح بن نصر سامان گران افتاد و او در 333 قمری ابوعلی را به بازپس گرفتن ری فرستاد. در راه گروهی از سپاهیان ابوعلی به سرکردگی «منصوربن قراتکین» واپس کشیدند، و ابوعلی از رکنالدوله شکست خورد و به نیشابور بازگشت. اما نوح دست از پیکار باز نداشت و در همان سال ابوعلی را باز به ری فرستاد. رکنالدوله بیمناک شد و گریخت. همزمان با تسخیر بغداد به دست برادرش «معزالدوله»، «ابوعلی محتاج» بر سراسر ایران مرکزی چیره شد. با اینهمه، برخلاف چشمداشتش از نوح بن نصر، امیر سامانی نمک خورد و نمکدان را شکست و ابراهیم سیمجور را به جای ابوعلی، سپهسالار خراسان کرد! دلیلش این بود که چون ابوعلی به ری تاخت، رکنالدوله از عمادالدوله یاری خواست و او نیرنگی درچید و نامه به نوح فرستاد که وی هر سال یکسدهزار دینار بیش از آنچه ابوعلی از درآمد ری خواهد پرداخت، به نوح میپردازد، بدان شرط که وی دست از حمایت ابوعلی بردارد. از آن سوی نیز ابوعلی را از نیرنگ نوح برحذر داشت و نوح نیز با همسویی سرداران مخالف ابوعلی در خراسان، نه تنها پیشنهاد عمادالدوله را پذیرفت بلکه بزرگان «آل محتاج» را در بند کرد و برخی را کشت.
ابوعلی در برابر پیمان شکنی نوح بن نصر، و به درخواست سپاهش، «ابراهیم بن احمد سامانی» عموی نوح را از عراق فراخواند تا با او بیعت کند. بدین سان، پیشبینی امیر نصر سامانی درست از آب درآمد که گفته بود فرزندانش قدر ابوعلی را نشناسند و او را بیازارند و او عصیان کند. ابوعلی در همدان به ابراهیم پیوست و هر دو به ری رفتند. بیدرنگ والیانی بر ری و جبال گماشت و خود به نیشابور رفت و از آنجا همراه با ابراهیم به مرو تاخت. نوح به بخارا و از آنجا به سمرقند واپس نشست و ابوعلی بر مرو و بخارا چیره شد و خطبه به نام ابراهیم سامانی کرد. ابراهیم که یکی از برادران یاغی امیر نصر سامانی و در بغداد پنهان بود، دوباره به پایتخت پدریاش پا نهاد. اما پس از چندی، ابراهیم به تحریک مخالفان که وی را از نیرنگ ابوعلی بیم میدادند، و نیز ناسازگاری مردم بخارا، برآن شد به سود برادرزادهاش «نوح» کنار رود. ابراهیم سامانی از نوح بن نصر امان خواست و امیر سامانی به تختگاهش بازگشت و عمویش را بخشید. سپس سپهسالاری خراسان را به «منصور قراتگین» داد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر