۱۳۸۷/۰۷/۱۱

جشن مهرگان بخش ۲


از: م.ص.نظمی افشار
در ايران قديم شادي و پيروزي موهبتي خدايي بود. از اين‌رو، هرگاه پيروزيي براي مردم پيش مي‌آمد، و بخصوص وقتي ستمگري را از خود مي‌راندند و عدالت را مستقر مي‌كردند به يادگار آن فتح و رهايي از بيداد جشني بزرگ برپا مي‌كردند. بنابراين، اين جشن را مي‌توان جشن بازيافتن آزادي و رهايي از ستم بيگانگان يا جشن پيروزي نيكي بر بدي دانست. مهرگان و نوروز دو جشن عمدة ايران بود، كه اولي نزد جنوبيها از نوروز مهمتر برگزار مي‌شد. عده‌اي معتقد بودند كه سال از فصل سرد آغاز مي‌شده، و حتي در دوره هخامنشي مهرماه آغاز سال بوده است. اهميت مهرگان، كه بنابر اين روايت در اول سال هم بوده، بيشتر به دليل تعلق آن به فرشتة بزرگ مهر و نيز به اين دليل بوده كه هنگام برداشت محصول برپا مي‌شده است. مهرگان مثل نوروز مراسمي داشت، مردم به يكديگر هديه مي‌فرستادند. در كتاب «التاج» جاحظ [مورخ عرب] هست كه هركس هرچه را بيشتر دوست مي‌داشت، به سلطان هديه مي‌كرد. اگر قيمت تحفة كسي به ده هزار درم مي‌رسيد، در ديوان ثبت مي‌شد؛ و اگر زماني همان شخص به پول نياز پيدا مي‌كرد، دو برابر آن مبلغ به او مي‌دادند. سلطان تاج‌زريني، كه تصوير نيّر اعظم [خورشید] بر آن بود، بر سر مي‌نهاد و در نوروز و مهرگان بارعام مي‌داد و هركس به حضور مي‌رفت، اگر شكايتي داشت، رودررو مطرح مي‌كرد. در اين روز زرتشتيان لباس نو مي‌پوشيدند و سفرة الوان مي‌گستردند. كتاب اوستا و آينه و سرمه‌دان و شراب و گلاب و بويژه انار روي آن مي‌چيدند. اگر نوزادي در اين روز متولد مي‌شد، اسم او را كلمه‌اي مي‌گذاشتند كه واژة ((مهر)) در آن باشد. جشن مهرگان بقدري مهم و طرف توجّه بود كه حتي بعد از اسلام هم از بين نرفت و در دوران خلفاي عباسي با شكوه تمام برگزار مي‌شد. از مسمطّ منوچهري به مطلعِ:
شاد باشيد كه جشن مهرگان آمد              بانگ و آواي دراي كاروان آمد
بر مي‌آيد كه در عهد مسعود غزنوي (جلوس سال 421 هجری قمری) جشن مزبور معمول بوده و طي مراسمي بر پا داشته مي‌شده است. همچنين تاريخ بيهقي از مراسم مهرگان در ذيقعدة 422 و 427 توصيف دقيقي به دست داده است. اين جشن، همچنين در سراسر آسياي صغير برپا داشته مي‌شده و از آنجا با آيين مهر به اروپا نيز رفته است. جشن مزبور را در روم قديم روز ظهور خورشيد تصور مي‌كرده‌اند، كه بعد از نفوذ مسيحيت در اروپا روز ولادت مسيح قرار داده شده است. شعراي فارسي زبان اغلب جشن مهرگان را مي‌شناخته‌اند و بعضاً نيز خود، در زمان حيات خويش، با آن مواجه بوده‌اند و در نتيجه، به طور وسيعي در شعرشان نيز منعكس است.
مهرگان آمذ جشن ملك افريذونا / آن كجا گاو نكو بوذش برمايونا (دقيقي)
فردوسي در مورد به تخت نشستن فريدون گويد:
بفرمود تا آتش افروختند/ همه عنبر و زعفران سوختند
پرستيدن مهرگان دين اوست/ تن آسايي و خوردن آيين اوست
اگر يادگار است از ماه مهر/ بكوش و به رنج ايچ منماي چهر
از مسعود سعد سلمان است:
به خوي و عادت آبا، به جمع ز ايران زرده
به رسم و سيرت اجداد، جشن مهرگان مي‌خور
مهرگان مهربان بازآمد و عصر عصير /  كنج باغ و بوستان راكرد غارت ماه تير
آمد خجسته موسم قربان مهرگان/ خونريز اين به هم شد با برگ ريز آن
در بندهش، فصل 15 بند2: ((متر و متريان))  ( همان‌: مشي و مشيانه) نيامده بلكه مهر و مهرگان بجاي آنها استفاده شده است. «وينديشمان» اين قسمت را اينچنين ترجمه كرده است: « و پس از چهل سال به صورت گياه ريواسي با ساقه‌اي پانزده ساله كه پانزده برگ داشت از زمين روييدند. در مهرگان از ماه مهر ....»
متر (مهر) هفتمين ماه است و مترگان (مهرگان) شانزدهمين روز اين ماه است. (= دوم اكتبر سال معمولي). گياه ريواس در مهرگان روييده است. در عيد مهرگان مردم به هم شكر هديه مي‌دادند. جزئيات مربوط به رسمها و تشريفات جشنهاي نوروز و مهرگان در دربار شاهان ايران در كتاب «تاج» آمده است. سال ايرانيان باستان به صورتي كه آن را در سنگ نوشته‌هاي داريوش بزرگ در بيستون مي‌يابيم در پاييز آغاز مي‌شد و جشن بسيار معروف مهرگان (بَگيادَ) ايرانيان باستان در اصل جشن اول سال ايرانيان بوده است. چنانكه از قطعه‌هاي منقول از بيروني و قزويني برمي‌آيد، رسم هديه دادن در نوروز در زمان ساسانيان منبع مهم درآمدي براي شاه بوده است. همين رسم در مهرگان جشن پاييزي نيز وجود داشته است. خلفا كه شيوة مالياتي ساسانيان را پذيرفته بودند اين مالياتهاي اجباري را نيز به اسم هديه‌هاي نوروز و مهرگان مي‌گرفتند.
به نوشته ی «خواجه نظام‌الملك طوسي»: چنين گويند كه رسم ملوك عجم چنان بوده است كه روز مهرجان و نوروز پادشاه مر عامّه را بار دادي و كس را بازداشت نبودي و پيش به چند روز منادي فرمودندي: بسازيد مرفلان روز را، تا هر كسي شغل خويش بساختي و قصّة خويش بنوشتي و حجّت خويش به دست‌آوردي و چون آن روز بودي مناديگر ملك بيرون در بازار ايستادي و بانگ كردي كه: اگر كسي هركسي را باز دارد از حاجت برداشتن در اين روز ملك از خون وي بيزار است. پس ملك قصّة مردمان بستدي و همه پيش‌نهادي و يك‌يك نگريدي اگر در آنجا قصّة بودي كه از ملك ناليده بودي ملك برخاستي و از تخت به زير آمدي و پيش موبد موبدان كه قاضي القضات به زبان ايشان باشد به داوري به دو زانو بنشستي و گفتي: نخست از همة داوريهاي دادِ اين مرد از من بده و هيچ ميل و محابا مكن. آنگاه مناديگر ملك بانگ كردي كه: هر كه را با ملك خصومتي هست همه به يك سو بنشينيد تا نخست كار شما بگزارد؛ پس ملك موبد موبدان را گفتي: هيچ گناهي نيست نزديك خداي تعالي بزرگتر از گناه پادشاهان، و حقّ گزاردن ايشان نعمت ايزد تعالي نگاه داشتن رعيّت است و داد ايشان دادن و دستِ‌ ستمكاران از ايشان كوتاه كردن، پس چون شاه بيدادگر باشد لشكر همه بيدادگر شوند و خداي را فراموش كنند و كفران نعمت آرند و هر آينه خذلان و خشم خداي در ايشان رسد و بس روزگار برنيايد كه جهان ويران شود و ايشان به سبب شومي گناهان همه كشته شوند و ملك از آن خانه تحويل كند. اي موبد خداي‌شناس، نگر تا مرا بر خويشتن نگزيني زيرا كه هر چند خداي تعالي از من طلب كند من از تو پرسم و اندر گردن تو كنم، پس موبد بنگرستي اگر در ميان ملك و ميان خصم وي حقّ درست شدي داد آن كس بدادي، و اگر كسي بر مَلك دعوي باطل كردي و حجّت نداشتي او را عقوبتي بزرگ فرمودي و گفتي كه اين سزاي كسي است كه بر مَلك و مملكت وي عيب جويد و اين دليري كند. چون مَلك از داوري بپرداختي باز بر تخت برآمدي و تاج بر سر  نهادي و روي سوي بزرگان و كسان خود كردي و گفتي: من آغاز از خويشتن بدان كردم تا شما را طمع بريده شود از ستم كردن بركسي، اكنون هر كه از شما خصمي دارد خشنود كند و هر كه به وي نزديكتر بودي آن روز دورتر بودي و هر كه قوي‌تر، ضعيف‌تر. (سياست‌نامه، ص49)

هیچ نظری موجود نیست: