۱۳۸۷/۰۲/۰۳

ترازوی بی توازن تاریخ


پژوهنده اي كه به نوشته هاي تاريخ ـ به ويژه تاريخ ايران ـ مينگرد، در مي يابد كه ترازوي تاريخ تا چه اندازه شكسته است و سنجش نادرستي دارد. درباره ي تاريخ با سه گونه نقد و نگرش روبرو هستيم: (۱ ) عرب مآب . (۲) غرب گرا. (۳ ) اشتراكي ( كمونيستي ). هر سه گروه از ديدگاه خود و با ترازوي بي تراز خويش ، به تاريخ ايران پرداخته اند و سبب بحران در هويت ملي ايرانيان گشته اند. عرب مآبان ، تاريخ ايران پيش از تازش عرب را آلوده به آتش پرستي و مجوسي گري مي دانند و از تازيان به گونه ي سروران و رهايي بخشان ايرانيان ياد مي كنند … اين ، در حالي است كه براي نمونه كوروش بزرگ در تورات به عنوان «مسيح» ياد شده ، و به اثبات رسيده كه پايه گذاران فرهنگ و تمدن دوره ي اسلامي ايرانيان بوده اند. غرب گرايان به تجزيه ي تاريخ ايران (جدا كردن ايلام ) و كاهش آن به ۲۵۰۰ سال پرداختند. سپس با بزرگ نمايي كشور كوچك يونان ، رقيب نيرومندي در برابر دولت هخامنشي آفريدند و با روانه جلوه دادن جنگهاي ماراتون و سالاميس ، پيروزيهاي خيالي را در كتابها به ثبت رساندند. مايه شگفتيست كه ايران به مسابقات ضد ملي « دو ماراتون » اعتراض نكرده و خود نيز شركت مي كند. غرب گرايان به گونه اي مطلق ، بارها از پادشاهی شرقي در برابر مردم سالاري ( دموكراسي ) غربي ، دَم زده اند و شهرياران ايران را خودكامه نمايانده اند ، در حالي كه ايران همواره داراي شورايي از بزرگان و مهان بوده كه پادشاه با ايشان به رايزني مي پرداخته است. از سوي ديگر ، اين چگونه آزادي و دموكراسي بود كه جام شوكران به دست سقراط مي داد و دانشمنداني چون آناكساگوراس را به جرم بيان واقعيات علمي به تبعيد مي فرستاد ؟! همه ي غرب در يونان ، و آن هم در شهركي به نام آتن ، خلاصه مي شود و بس. آن چيزي كه به نام دانش و فرهنگ يوناني شناخته شده ، در واقع و در اصل ، ايرانيست. دموكريت و افلاتون شاگردان مغان دانشمند ايران بوده اند. به راستي بي شرمي است كه يونانيان از خوان ايرانيان ، بي دريغ بهره برده و به نام خويش كرده اند ، حال آنكه به گفته ي سقراط ، خطاب به يكي از يونانيان : « اگر تو اجداد خود را در برابر اردشير پسر خشايارشا نمايش دهي ، بي گمان بر تو خواهند خنديد. پس نيك بنگر تا ببيني كه ما از حيث تبار و تربيت تا چه پايه از آنان كمتريم». پس از يونانيان ، روميان نيز از فرهنگ ايران بهره ها بردند. آيين مهر را كيش رسمي خود نمودند ؛ از مجلسهاي ايران اشكاني به نام مهستان و كهستان برداشت كرده و مجلس سنا را درست كردند. بيشتر امپراتوران آنان خودكامه و خونريز بودند و با دسيسه هاي پشت پرده به فرمانروايي مي رسيدند. به راستي دموكراسي و مردم سالاري خيالي غرب ، چه هنگامي برقرار بود؟! گروه اشتراكي نيز راههاي بس نادرست در پيش گرفتند. نه ديرزماني پس از آنكه ايشان سخن از بردگي در ايران به ميان آوردند ، لوحهاي هخامنشي خوانده شد و يكي از افتخارات ايرانيان آشكار گرديد : هيچ كارگري در ايران برده نبود و همه دستمزد مي گرفتند. از سوي ديگر ، از آنجا كه سرزمينهاي بسياري از ايران گذشته ، در دست دولت شوروي بود ، پس ، تاريخهاي جعلي و جداگانه به رشته ي نگارش درآمد تا سرزمينهاي تاجيكستان ، ازبكستان ، تركمنستان ، آذربايجان شمالي ( اران ) و قفقاز و غيره ، جدا از مام ايران معرفي شوند. دريغا كه پس از فروپاشي شوروي ، جمهوريهاي ظاهرا استقلال يافته ، به همان تاريخهاي ساختگي پايبند هستند و سخني از يگانگي و پيوستگي گذشته ايشان با پيكر ايران زمين نيست. به هر حال اين سه بينش ، كفه ي ترازوي تاريخ را به سود خويش سنگين كرده و آن را در هم شكسته ، و در این ميان ، بينش ملي ايران و روايت راستين آن ، در گمنامي فرو رفته است. اگر چه ، هر چند گاه ، گفتاري و كتابي روشنگرانه منتشر مي شود ، اما در برابر بينشهاي بيگانه كم توان مي باشد. پس بهتر است نويسندگان و مترجمان ايراني ، با آگاهي از پژوهشهاي ارزنده و افشاگرانه اي كه انجام شده ، در نگارش و ترجمه ي نوشتارها ، دقت بيشتري داشته باشند. هم اكنون نياز فراواني به انجام اين كارهاست :
۱. ترجمه ي كتابهاي ارزنده ي ايرانشناسي كه به زبانهاي بيگانه نوشته شده است.
۲. چاپ كتابهاي كمياب و نيز كتابهاي فارسي زبان بيرون از كشور.
۳. ترجمه ي نوشتارها و كتابهايي كه به زبان پهلوي و ديگر زبانهاي كهن ايراني نگاشته شده.
افزون بر اينها ، نويسندگان و نشريه ها مي بايست به معرفي و نقد هر چه بيشتر و بهتر كتابهاي مربوط به فرهنگ ايران بپردازند و نگذارند كتابهاي ايرانشناسي در مرداب بي تفاوتي و خاموشي فرو برد. در پايان پيشنهاد مي شود كه يك راهنما براي پژوهش و نگارش تاريخ و فرهنگ ايران ، پيش رو نهاده شود تا نويسندگان از تكرار مطالب تحريف شده و مغرضانه به دور بمانند . / با آرزوي سرفرازي ايران

هیچ نظری موجود نیست: