۱۴۰۴/۰۷/۲۳

گوهر مردم از زبان اوستا

سرایش امید عطایی فرد

.

* گوهر:

.

به مهتر، تن مردمان: گوهر است / وزآن پس به نیرو شود سرپرست

هویدا ز نیرو بگردد گهر / که آید به فرهنگ ُ کار ُ هنر

نه باشد به دشوارتر از شناخت / که گوهر به مردم چه‌سانش بساخت

چرا شد چو دریا یکی را نکوی / دگر را چه بد شد چو آبی به کوی

کجا شد به مردم چنانش به جاه / گزندست به گوهر، فتاده به چاه

چه‌ شیوه به افزار ُ فرهنگ ُ رنگ / شناسنده باید بُدش با درنگ

مگر آن که بودش به گهر، هنر / که آسان شکاریده چون شیر نر

ز مردم به گوهر چه آید به کار / بر آزمون، زمانش شود آشکار

بر او چون ببردند فرهنگ ُ سنگ / به رامش درآید و یا کین ُ جنگ

به کرفه بباشد و یا در گناه / به گوهر شناسد چه نیک ُ تباه

که هرکس به گوهر چه کمّ ُ فزون / چو روسپی و جادو بدارد درون

زدودن به دین ُ نکو رایزن / تواند تبهکار ُ هم راهزن

تبهگر: ستمکار ُ با مرگِ سرد / که روسپیک نه پاکی بباشد که درد

و جادو: نهانی همی ساختن / رخ ُ کار خود را دگر داشتن

هرآن کو نه‌دارد به نیکی تبار / و گوهر ز ایران نه‌باشدْش بار

هنرمند و چیره چو کس را بدید / زننده به مال ُ شدش ناپدید

هیچ نظری موجود نیست: