به نام خداوند جان و خرد
.
دادنامه ی شاهنشاهی مزدایی ایران
{قانون اساسی}
.
دربردارنده ی:
- پیشگفتار
- هفت فرگرد
- پیوست
.
پژوهش و نگارش:
هیربد سوشیانت مزدیسنا
با همکاری:
<
پیشگفتار
<
.
فروهر کیومرس پاک را میستاییم. نخستین کسی که به گفته و آموزهی اهورا مزدا گوش فرا داد و از او نژاد آریایی و ایران زمین، پدید آمد. (اوستا؛ فروردین یشت)
.
{الف} این آیین نامه و قانون اساسی برای ایران بزرگ به نام نخستین کشور و تمدن و پایه گزار پادشاهی در جهان، با چشمداشت به اوستانامه و شاهنامه و دیگر دفترهای ایرانساز، به نگارش درآمده است.
{ب} با نگرش به آزموده ها و خرد تاریخی و رای نیاکان فرزانه، و با نگرش به آزادیهای مردمی و پارلمانی در گزینش نامزدها و سرپرستان دلخواهشان، هرگز نباید این پایگاه پادشاهی و ساختار سیاسی را دگرگون و جابجا کرد.
{پ} با به یادسپاری رخداد شوم در سال ۲۵۳۷ شاهنشاهی (۱۳۵۷ هجری شمسی/ ۱۹۷۹ میلادی مسیحی)، از برپایی هرگونه نظام و رژیم جمهوری باید جلوگیری شود؛ اگرچه رای و هوس بیشترین مردم و توده های فریب خورده باشد. شاهنشاه اردشیر بابکان فرموده بود که از دل مردم عامی و فرومایه، نمیتوان راستی جویید. ایشان نه خسروپرست و نه یزدان پرست هستند.
{ت} آماج و هدف ساختار سیاسی کشور: پرهیز از سلطنت مطلقه، براندازی و کودتای نظامی، هرج و مرج انجمنها، خودکامگی فردی و گروهی میباشد. پس با همترازی و هماهنگی همگانی، از کشور و مردم پشتیبانی میشود. بنابراین رده بندی و ساختار سیاسی و اجتماعی و نظامی کشور، برپایه ی پالایش و گزینش ویژگان و متخصصان در هر زمینه میباشد.
{ث} کشورهای پادشاهی در اروپا از سده ی بیستم میلادی مسیحی به این سو، نشان داده اند که با نمونه برداری از پادشاهی باستانی ایران، بهترین شهریاری و حکومت را در جهان داشته و دارای دین ملی بوده اند. در زمینه پایبندی به دین، حتا در نظامهای جمهوری نیز دیده ایم که به کتاب مقدسشان قسم میخورند.
{ج} قانون اساسی بالاتر از هرگونه احکام شرعی و دستورهای دینی به شمار رفته و از سوی پیروان کیشها و فرقه ها و هرگونه ایدئولوژی، بایسته ی انجام (لازم الاجرا و مراعات) میباشد.
{چ} در سلسله ی آریایی «هیتی»، پادشاه: فرمانده كل قوا، مرجع عالي قضايي و كاهن اعظم بود. همچنين به عنوان رييس كشور، مسئوليت روابط خارجي را به عهده داشت. وظايف قضايي او معمولا به زيـردستانش محول میشد. وظايف نظامي و مذهبي خود را شخصا انجام میداد. پادشاه در اين مقام رسم بازديد سالانه را برقرار ساخت كه ضمن آن، به مهمترين مـراكز مذهبي سركشي ميكرد و شخصا جشن هاي عمده را بر پا ميداشت.
{خ} مردم ماد که در قبيله هاي جداگانه (فدرالیسم) و در جمهوریت ميزيستند، میگفتند: <ما در شرايط نامساعد فعلي علاقهاي به اقامت در اين سرزمين نداريم مگر اينكه به يكي از هموطنان خود اختيار دهيم تا كار حكومت را بر شالودة نظم و انضباط قرار دهد و براي ما امكان خدمت و كار فراهم سازد وگرنه در چنين وضع سراسر آشفتگي، خانة خود را گذاشته، ترك ديار ميكنيم>.
از این رو، بزرگان و چاره اندیشان، در پی برپایی پایگاه پادشاهي ، پيشنهاد کردند «دياكو» را به مقام پادشاهي برگزينند. زیرا شایستگی ها و ویژگیهای ممتازش ورد زبانها بود و با آوازهی دادگستري دياكو، همگي خواهان بودند كه داوري در اختلافات خود را به رأي صواب او واگزار سازند. وي يگانه پناه مردم به شمار میآمد.
{د} کورش بزرگ میفرماید:
چه بهتر که خانه ای (میهن) تهی باشد تا آنکه کاشانه ی خودفروشان شود و از هم بپاشد. برایم ناپزیرفتنی است که نیکان و دلیران با مردم دون و زبون، یکسان و برابر باشند. باید از رهیافت قانون به آماج خویش رسید تا پاکان و بلندپایگان به آزادی و بهزیستی، پشتگرم باشند. من فهرست دارایی ام را در دیدرس همگان میگزارم.
{ر} به گفته ی داریوش بزرگ هخامنشی: دشوار است چیزی برتر از زمامداری یك تن یافت؛ مشروط براینكه وی صالحترین فرد برای آن منزلت و مقام باشد و رأی و تدبیرش با منش و رفتارش برابر گردد. قدرت و سرپرستی چنین فردی در كار مردم، فوایدی غیر قابل انكار دارد. در این نوع حكومت، اسرار ضد دشمنان وطن، بیشتر از هر رژیم دیگر محفوظ خواهد ماند. در حكومت گروهی (حزبی، الیگارشی) ممكن نیست به منظور درخشندگی و احراز ریاست و برتری در زمینه خدمات ملی، اختلاف های شدید خصوصی میان ایشان پیش نیاید. هر یك از آنان در پی دستیابی مقام رهبری و فقط در کمین اجرای اغراض شخصی خواهند بود. از این رو بدون تردید میان ایشان دوگانگی و اختلاف خواهد افتاد و ضدیت های فردی، به دشمنیها و سرانجام خونریزی منجر میشود.رهایی از چنان وضع و حال، خواه ناخواه، به زمامداری یك تن منتهی خواهد شد كه خود نشانه بارزی است كه روش پادشاهی بهترین راه و رسم فرمانروایی است. از سوی دیگر در حكومت دموكراسی (مردم سالاری)، زشتیها رواج خواهد یافت و در دستگاه های دولتی، نه فقط به دشمنیهای انفرادی بلكه به تبانی های پنهانی و محرمانه میان افراد ذینفع خواهد انجامید. کسانی كه در تبهكاریها دست دارند، با هم بند و بست، و از یكدیگر متقابلن پشتیبانی خواهند كرد؛ و این بساط نابهنجار آنقدر ادامه مییابد تا یك تن به عنوان قهرمان ملی: قیام، و دسته های مغرض و بداندیش را كه فقط منافع خویش را در نظر دارند، سركوب كند. این پیروزی او تحسین و ستایش مردم را بر میانگیزد و طولی نخواهد كشید كه چنین وجودی از طرف همگان، صاحب اختیار تام میشود؛ كه شاهد بارز دیگری است كه رژیم پادشاهی بیهمتاست. خلاصه كلام: خود ما، همین آزادیمان را به چه كسی مدیون هستیم و چه فردی آن را بـه مـا تفویض كرده است؟ آیا از راه «دموكراسی» به دست آوردهایم یا به وسیله حكومت «الیگارشی» عاید ما شده است و یا آنكه میراث دولتی «پادشاهی» است؟ این استقلال ما از بركت وجود یك تن [كورش بزرگ] است. پس پیشنهاد میكنم رسم پادشاهی را همچنان نگاه داریم. بسیار نیكوست كه از تغییر و تبدیل موازین قدیم كه ما را وسیله خیر و فواید شدهاند اجتناب ورزیم؛ وگرنه به مشكلاتی بزرگ دچار خواهیم گشت.
{ز} آیین پادشاهی ایران نه بر مبنای استبداد بلکه بر پایه رایزنی و مشورت بوده است. پادشاهی پارلمانی اشکانیان از دو گروه تشکیل میشد؛ یکی: از بستگان شاه، و دیگری: از خردمندان و مغان. شاه را از میان این دو شورا برمیگزیدند.
ژ- در شاهنامه گزینش این شهریاران بر پایه ی شایستگی ایشان بود و نه دنبال کردن کوکورانه سلسله و یا تخت نشینی فرزند بزرگتر و یا پسر بودن ولیعهد:
ایرج کوچکترین فرزند فریدون (در برابر سلم و تور)؛ زاب پسر تهماسپ (در برابر توس و گستهم)؛ کی قباد؛ کیخسرو (نوه کاووس در برابر فریبرز پسر کاووس)؛ لهراسپ؛ یزدگرد یکم (جانشین برادرش بهرام شاپور)؛ بهرام گور (در برابر خسرو از نژاد پشین) و… گزینش بانوان به پادشاهی؛ مانند: همای؛ پوراندخت؛ آزرمدخت.
س- در توفانهای تاریخی، سام و رستم از پزیرش پادشاهی خودداری میکنند و دست به کودتا و براندازی نظامی نمی زنند تا کشور آرامش خود را باز یابد. اما سرداران خیانتکاری چون بهرام چوبینه و ماهوی سوری، مایه فروپاشی پادشاهی و میهن میشوند.
ش- پس از بنیان پادشاهی پهلوی، وطن فروشان و تجزیه طلبان در گیلان و آذربایگان و کردستان و غیره، در پی پاره کردن یکپارچگی ایران با پوشش جمهوری و مردم سالاری و دموکراسی بودند؛ و نه پادشاهی. زیرا پادشاهی نماد و مظهر پیوستگی و اتحاد ایرانیان است.
ف- یکی از انواع ارتجاعی و خانمان سوز جمهوریت، نظام کمونیستی میباشد. ایران ساسانی با آزمودن نمونه ای ویرانگر به سرکردگی مزدک بامدادان، تجربه ای تاریخی از این خیانت و جنایت را به یاد و حافظه ایران سپارید. مصادره اموال، اشتراک زنان و بی بند و باری جنسی، برابری نادرست میان مهان و کهان؛ که همه به بهانه مردم سالاری رخ داد. خسرو انوشیروان نشان داد که برای میهن باید چنین اندیشه های هرزه ای را ریشه کن کرد اگرچه به بهای از میان رفتن آشوبگرانی فراوان، منجر شود.
ق- حکومت ذهاک تازی، شایست و ناشایست را در هم آمیخته بود. بنابراین فریدون پس از سرنگونی سلطنت استبدادی ذهاک، تفاوت شهریاری ایرانی را به این گونه نشان داد که سپاهی و پیشهور و دینوَر و کشاورز نباید جز در جایگاه خودشان به کار بپردازند. نظامی گنجوی نیز فروپاشی شاهنشاهی هخامنشی را پیامد در هم آمیختن کارها و مقامها میدانست. و در تاریخ آمده که آلکساندر مقدونی پلید، با این روش ایران را به چندین تکه و ناتوان نموده بود.
ک- زمانی که مردم یک دهستان به شاهنشاه بهرام گور بی ارجی و ناسپاسی میکنند، کدخدا کناره گیری کرده و به آنها میگوید که همه کدخدا و مهتر به شمار میروند. با این سخن و اعلام مردم سالاری، برخوردها و خونریزی و گریز از روستا آغاز میشود و دهستان ویران میگردد؛ تا ایکه دوباره روش شایسته سالاری برپا و روستا آباد میگردد.
گ- پادشاه ایران، پاینده ی شهر و کشور، و اگر مرد بود: پدر ملت به شمار میرفت؛ مانند «شیلها» شهریار ایلام و یا «کورش» شهریار پارس.
غ- در ایران باستان، بهره وری از دین در خدمت میهن بوده و نه برعکس. ساسانیان به عنوان یک راهبرد (استراتژی) در برابر دشمنانی که میخواستند خاک ایران را تصرف و کیش خود را تحمیل کنند، از دین ملی زرتشتی برای آمادگی و همبستگی مردم، سود میبردند. سرکوب مانویان و مزدکیان بهترین نمونه ها برای جلوگیری از دخالت روحانیت در سیاست است. به یاد آوریم که کتاب مقدس اوستا نه تنها دفتری دینی بلکه نامه ای ملی و میهنی بوده زیرا درجای جای آن، ایران زمین ستوده شده است و مرز مزدایی، دل جهان و تاج سر هفت کشور و بهترین سرزمین برگزیده اهوراییست.