۱۳۸۸/۰۱/۲۷

کنکاشی درباره کورش کبیر


به نام اورمزد
{امیدعطایی فرد}
وقتي كه بي‌جنگ و جدال وارد بابل شدم، همه مردم قدوم مرا با شادماني پذيرفتند. در قصر پادشاهان بابل بر سرير سلطنت نشستم... لشگر بزرگ من به آرامي وارد بابل شد. نگذاشتم صدمه و آزاري به مردم اين شهر و اين سرزمين وارد آيد. وضع بابل و مكانهاي مقدس آن، قلب مرا تكان داد. فرمان دادم كه همه مردم در پرستش خدايان خود آزاد باشند و بي‌دينان آنان را نيازارند. فرمان دادم كه هيچيك از خانه‌هاي مردم خراب نشود. فرمان دادم كه هيچكس اهالي شهر را از هستي ساقط نكند... صلح و آرامش را به تمامي مردم اعطا كردم.
{كورش بزرگ: گل نبشته (استوانه) بابل}
هنوز درباره ابرمرد تاریخ ایران و جهان، پدر ملتها، مسیح تورات و ذوالقرنین قرآن، سخنان نهفته، بسیار میباشد. در اینجا فهرست‌وار به نکته‌هایی اشاره میکنم که چندان به بررسی کشیده نشده است:
۱. یکی از بهترین آگاهی‌ها درباره آیین و جهانبینی کورش بزرگ، پیکره ایشان در پارسه میباشد. در سده‌های پیش بر فراز تندیس، به خط میخی نام کورش را نگاشته بودند که اینک در دسترس نیست و از پیکره، کنده شده است. این آگاهی را وامدار کسانی چون مادام دیولافوا هستیم که در سفر خود به ایران، تندیس شاهنشاه هخامنشی را نقاشی کرد. برخی از نویسندگان بدون توجه به این نکته، تندیس یادشده را «فرشته بالدار!!» میخوانند. مایه نگرانی و افسوس است که نگاره‌هایی از کورش بزرگ رواج یافته که بر سر ایشان، کلاهی مانند کلاهخود موتورسواران نهاده‌اند و یک ستاره که مانند آرم و نماد آمریکاست، در بغل این کلاه ساختگی، خودنمایی میکند.
< نگاره جعلی و نادرست کورش بزرگ >
گیسوان شقیقه را بلند میکردند و پس از بافتن، به گونه‌ای در بناگوش می‌پیچاندند که بسان شاخ قوچ میشد. آن ستاره‌ای که شما می‌بینید در واقع موهای بافته شده بود! این رسم مغانه را امروزه در میان خاخامهای یهودی میتوان دید که موهای شقیقه را دراز میکنند و میبافند و البته نمیپیچند.
۲. در دست راست شاهنشاه چوبدست شاهی (اشترای جمشید) به چشم میخورد که امروزه محو شده است. همانند آن در نگاره‌های زرتشت میباشد و شاید هم بَرسَم (شاخه مقدس) بوده است. در اوستـا (ونديداد، فرگرد دوم) مي‌خوانيم كه اهـورامزدا به جمشيد عصايي زرين مي‌بخشد تا به ياري آن، زمين را فراخ تر كند. در تورات (سفر اعداد، 21) از ساخته شدن عصايي ويژه به دست موسا سخن رفته كه به شكل ماري برنجين بر سر يك نيزه بود. از شهر باستاني «سغد» تا مصر كهن، و حتا در ميان سرخپوستان آزتك، نگاره هايي از يك عصا با سر مار به دست آمده است. به نوشتة «پولي‌ين» زماني كه داريوش و سپاهيانش در بيابان دچار بي‌آبي شدند، داريوش برفراز يك بلندي، عصاي شاهي‌اش را در زمين فرو برد و جامة سلطنتي را برآن آويخت و تاج شهرياري را روي آن نهاد و به نيايش پرداخت تا آنكه باران فراوان فرو باريد.
۳. دیهیم شاهان یا سرداران بر چندگونه بود. افسر کورش هخامنشی برگرفته از آیینی مغانه میباشد که در مصر نیز راه یافته بود و نمونه‌ای از آن به جای مانده است. [بنگرید به کتاب: سکندر و دارا/ استاد بهروز]. زیرسازه افسر شاهنشاه کورش، شاخهای قوچ است که هرکدام به سوی مخالف دیگری کشیده شده و همسو نیستند. در انجیل، قوچ: نشانه خدایی، و بز: نشانه اهریمنی است. در تورات (پیشگوییهای دانیال) پادشاهی کورش به گونه قوچ، و الکساندر مقدونی به چهره بز نموده شده‌اند. در بنایی ویران، نزدیک به آرامگاه کورش بزرگ، که آن را آتشکده میدانند، روی برخی سنگها نقش شاخ قوچ دیده میشود. در زبان انگلیسی، تاج را کرون crown مینامند که همان «قرن» در کلمه ذوالقرنین (دارای تاج شاخدار) میباشد. از ژاپن تا اسکاندیناوی، این افسر و یا کلاه ویژه به چشم میخورد.
۴. بر فراز افسر شاه، سه گوی را نهاده بودند. تاکنون کسی به چیستی این گویها پی نبرده است. من گمان میکنم که اینها مروارید هستند؛ یکی از نمادهای آیین مهر که در نوشتارهای رمزآمیز عیسوی نیز یاد شده است. در سروده‌ای به زبان سریانی خطاب به عیسا، او را به مروارید همانند کرده و گفته است: بزرگ است شکوه تو؛ در آن تاجی که تو را نشانده‌اند، همانند نداری.
مرواریدها بر روی گل نیلوفر جای دارند که این گیاه نیز از ارجمندترین نمادهای میتراییسم به شمار میرود. در تندیسکی از آلمان می‌بینیم که ایزد میترا از میان نیلوفر زاده میشود. در جشن مهرگان، موبدموبدان در خوانچه‌ای که نزد شاه میبرد، گل نیلوفر مینهاد.
در «تاق بستان» نیز فرشته‌ای دارای دیهیم مروارید نشان بوده و فرشته دیگر، پیاله‌ای پر از مروارید دارد. [بنگرید به: جستار درباره مهر و ناهید/ م. مغدم]. نگاره‌ای از یک شاهین هخامنشی نیز سه مروارید (یکی روی سر و دو تای دیگر در چنگالها) را نشان میدهد. آیا این عقاب همان لقب کورش بزرگ در تورات، یعنی«شاهین شرق» میباشد؟
 <  شاهین هخامنشی >
۵. بر روی شاخها و در دو سوی نیلوفرها، یک چنبره به حالت مار دیده میشد که در تندیسهای ساسانی بر روی شانه های آنان جای دارد. در استوره های زروانی و میترایی، و نیز نگاره ها و پیکره های به دست آمده، نماد مار خودنمایی میکند. یادآور میگردد که پس از پیوستن دو سرزمین مصر شمالی (با نماد شاهین) و مصر جنوبی (با نماد مار)، فرعونهای مصر متحد، هر دو نماد شاهین و مار را بر افسر خود به کار میبردند. کورش بزرگ نیز از آیینهای شوش و آنشان بی بهره نبود.
۶. چهار بالی که پیکر کورش را پوشانده، نشانه سروری بر چهار گوشه جهان میباشد و نیز سخن از آن دارد که خدایگان کورش هخامنشی به درجه ایزدان رسیده است. در تورات (کتاب اشعیای نبی) میخوانیم که خداوند کورش را مسح کرده و روح ایزدی در اوست. کورش پرتو و فروغی برای انسانهاست و خدا او را بسیار دوست دارد. كتسياس آورده است كه كورش بزرگ پيش از رسيدن به پادشاهي، خواب ديد كه سه بار در حال دست بردن به خورشيد است. اين خواب را براي او چنين تعبير مي‌كنند كه سي سال فرمانروايي خواهد كرد. به برداشت درست «اشپيگل» Spiegel منظور از خورشيد: فرة شاهي است. يادآور مي‌شود كه نام كوروش به معناي خورشيدوش است و در زبانهاي عبري و عربي به گونه هاي قورش و قريش درآمده است.
۷. پایه آرامگاه کورش بسان زیگورات، و آن تابوت بزرگ سنگی با تاق شیب‌دارش، نمایه‌ای از مهرازی (معماری) ناهیدپرستی میباشد. آناهیتا و میترا از ایزدانی بوده‌اند که در کنار اهورامزدا در سنگنبشته‌های هخامنشی، یاد گردیده‌اند. آرامگاه دارای هفت (عدد مقدس و نشانه هفت ایزد ـ سیاره) پله میباشد.

<آرامگاه کورش بزرگ>
۸. گزنفون در كورش نامه آورده: كورش بزرگ نه فقط لازم مي‌دانست كه پادشاه از لحاظ منش و روش فطري بر اتباع خود تفوق و برتري داشته باشد، بلكه گاهي مهارت و تدبير ساختگي را معمول دارد. ازين رو، خود لباس مادي پوشيد و ديگران را هم به آن كار تشويق كرد، چون مي‌پنداشت كه آن لباس بلند اين حُسن را دارد كه معايب بدني را مي‌پوشاند و پوشنده را بزرگ و خوش قواره جلوه مي‌دهد. مثلا كفش مادي چنان بود كه پاشنة مضاعف داشت بـدون آنـكه كسي مـلتفت شود و قـد مـرد بـلندتـر از واقـع  مي‌نمود. كورش سرمه كشيدن و آرايش صورت را تشويق مي‌كرد تا چشمان افراد: درخشان، و با رنگ: پوست ايشان زيباتر شود. و مقرر داشت كه درباريانش در انظار ديگران آب دهان نيندازند و يا بيني پاك نكنند و يا سر بر نگردانند و به چيزي خيره ننگرند و چنان رفتار سنگين و قرين وقار نمايند كه گويي هيچ چيز توجه آنها را جلب نكرده است. اينها همه تمهيدات و وسيله براي تأمين يك منظور بود كه در زيردستان نسبت به رؤسا نظر كينه و نفرت ايجاد نشود.
افلاتون در رسالة سوم قوانين نوشته است: در دوران پادشاهي كورش، ايرانيان هم خود آزاد بودند و هم توانسته بودند اقوام بسياري را تحت فرمان خود در آورند. حكمرانان زيردست را تا اندازه اي آزاد گذاشته بودند و اصل برابري را رعايت مي‌كردند. سربازان، فرمانـدهان خود را دوست داشتند و بـا رغبت و اشتياق، بـه مـيدان جنگ مي‌رفتند. اگر در ميان آنان مردي روشن‌بين بود كه مي‌توانست پيشنهادي عاقلانه بدهد، پادشاه بر او حسد نمي‌برد و ابرو در هم نمي‌كشيد؛ بلكه او را در سخن گفتن، آزاد مي‌گذاشت و همة كساني را كه به او پندهاي خردمندانه مي‌دادند، محترم مي‌داشت . اين آزادي و دوستي و تبادل نظر سبب شده بود كه كشور رشد كند و روز به روز آبادان شود.
برای آگاهی بیشتر بنگرید به کتابهای:
* منم کورش شاه جهان/ انتشارات آشیانه کتاب
* پیامبر آریایی: مسیح پارسی/ انتشارات عطایی
* پادشاهی در استوره و تاریخ ایران/ انتشارات عطایی