۱۴۰۳/۰۸/۰۹

باد یشت

باد یشت

.

اهورا ز آتش برآورده باد / سرای‌اش سپهر ُ زمین را بداد

سرآغازِ گیتی ازو شد وزش / به آب ُ ابرش خرام ُ خزش

به یاری به «خرداد» ُ «تشتر» چو باد / ازو خاک ُ آبان همه زنده باد

که پاکی ز بادِ بزرگ ُ بلند / به رود ُ به دریا بسان ِ نَوَند

به مینوی باد است زمین را سپر / به هر سو بگردد به زیر ُ زبَر

نه‌شاید گرفتن مر آن را به دست / اگرچه به یاری برآورده دست

چو باد ُ چو آتش، برابر شوند / جهان را به رامش پیمبر شوند

ز اهرمن است هر بدی را به باد / نه بوده ز یزدان ِ پُر مهرُ داد

نه تندی ُ سستی به بادِ جهان / چه روی زمین ُ چه اندر نهان

اهورای مزدا به روزِ شمار / ز باد بازخواهد که جان را گمار

بدانگه که خیزد در آن رستخیز / همه مردگان را شود بادِ تیز

سپارد به یزدان از آن رفتگان / که جاوید مردم به جان ُ روان

ز توفنده باد است که اهرمنان / به فرجام ِ‌گیتی نه یابد زمان

به تنّ ِ پسین است که با بانگ باد / که ره را نماید به نیکان ِ راد

میانه به ایران همه سر به سر / که رهبر، زراتشت بودی پسر

که «ایساتِ واستار» بخوانی به نام / کزآن مهترین پورِ زرتشت، کام


سرایش هیربد سوشیانت مزدیسنا

هیچ نظری موجود نیست: