باد یشت
.
اهورا ز آتش برآورده باد / سرایاش سپهر ُ زمین را بداد
سرآغازِ گیتی ازو شد وزش / به آب ُ ابرش خرام ُ خزش
به یاری به «خرداد» ُ «تشتر» چو باد / ازو خاک ُ آبان همه زنده باد
که پاکی ز بادِ بزرگ ُ بلند / به رود ُ به دریا بسان ِ نَوَند
به مینوی باد است زمین را سپر / به هر سو بگردد به زیر ُ زبَر
نهشاید گرفتن مر آن را به دست / اگرچه به یاری برآورده دست
چو باد ُ چو آتش، برابر شوند / جهان را به رامش پیمبر شوند
ز اهرمن است هر بدی را به باد / نه بوده ز یزدان ِ پُر مهرُ داد
نه تندی ُ سستی به بادِ جهان / چه روی زمین ُ چه اندر نهان
اهورای مزدا به روزِ شمار / ز باد بازخواهد که جان را گمار
بدانگه که خیزد در آن رستخیز / همه مردگان را شود بادِ تیز
سپارد به یزدان از آن رفتگان / که جاوید مردم به جان ُ روان
ز توفنده باد است که اهرمنان / به فرجام ِگیتی نه یابد زمان
به تنّ ِ پسین است که با بانگ باد / که ره را نماید به نیکان ِ راد
میانه به ایران همه سر به سر / که رهبر، زراتشت بودی پسر
که «ایساتِ واستار» بخوانی به نام / کزآن مهترین پورِ زرتشت، کام
سرایش هیربد سوشیانت مزدیسنا
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر